پارت ۱۵
پارت ۱۵
ددی_فاکر
صبح شده بود...
ساناکو زود پاشد و لباس پوشید
ساناکو:: جیناا،میام ببینمت و ببرمت
ساناکو زودی رفت بیرون ک ب کوک برخورد کرد...
کوک:: کجا؟!
ساناکو:: ج..جایی کار دارم
کوک:: گمشو اتاقت
ساناکو:: چراا؟!
کوک:: امروز جایی نمیری
ساناکو:: میگم چرا
کوک:: چون من میگم
ساناکو:: خاهش میکنم...کار دارم بیرون
کوک:: چ کاری ؟!
ساناکو:: با کسی قرار دارم
کوک:: عاشقانه؟! هوم؟!
ساناکو:: ای خدا نهه
کوک:: اگه میخوای عروسی کنی بگو...خودم یه جشن براتون میگیرم
ساناکو:: برا کی؟!
کوک:: تو و داماده دیگه
ساناکو:: چی میگین من...
کوک:: برو
ساناکو:: بیرون؟!
کوک:: هر جهنمی ک میخوای...زود برمیگردی
ساناکو:: چشمممم
ساناکو زودی رفت...
سوار ماشین شد و ب سمت ساختمان مرگ حرکت کرد...
نیم ساعت بعد رسید
واردش شد...
اروم اروم با احتیاط قدم برمیداشت...
اصلحشم زیر لباسش قایم بود...
@ ساناکو
ساناکو برگشت و یه مردی رو دید
@ از دیدنت خوشحالم
ساناکو:: جینا کجاست؟!
@ بیا بریم بهت میگم
ساناکو:: باتو جایی نمیام بگو کجاس میرم ببرمش
@ میخام ببرمت پیشش
ساناکو:: ببین من...
@ نکنه میخوای بگم بکشنش!
ساناکو چند لحظهای مکث کرد...
ساناکو:: اوکی
@ میریم طبقه ۲۲
ساناکو:: اوکی سوار آسانسور میشم
ساناکو با مرده رفت و سوار آسانسور شدن....
@ ویو:
دختره فاکی چقد حواسش جمه...
چند مین بعد ب طبقه ۲۲ رسیدن...
از آسانسور در اومدن...
داشتن میرفتن سمت اتاق...
یهو ساناکو برگشت و با تیر ب طرف یکی شلیک کرد...
تیر درست خورد تو پیشونیش...
@ آییششش گندتون بزنن بی عرزه هاااا
ساناکو زودی برگشت و ب طرف مرده شلیک کرد
فهمید تله براش درست کردن...
فقط کافی بود کوک بفهمه...
تیر خورد ب رون مرده...
ساناکو زودی ب سمت آسانسور رفت...
دکمه رو زد و در بسته شد
ساناکو:: ای فاک تو همتون،،،حرومزاده های صگ پدر...
آسانسور رسید پایین...
از توش دراومد ک دید حدود ۳۰ نفر با اسلحه دورشو احاطه کردن...
اون یکی بود و بقیه زیاد...
بازم ب طرفشون حجوم برد و سمتشون شلیک کرد...
چنتاشو کشت ک تیراش تموم شد...
ینفرشون ب سمتش شلیک کرد ک تیر خورد ب شونش...
بعدشم یکیش با اسلحه زد تو سرش و سیاهی مطلق
ددی_فاکر
صبح شده بود...
ساناکو زود پاشد و لباس پوشید
ساناکو:: جیناا،میام ببینمت و ببرمت
ساناکو زودی رفت بیرون ک ب کوک برخورد کرد...
کوک:: کجا؟!
ساناکو:: ج..جایی کار دارم
کوک:: گمشو اتاقت
ساناکو:: چراا؟!
کوک:: امروز جایی نمیری
ساناکو:: میگم چرا
کوک:: چون من میگم
ساناکو:: خاهش میکنم...کار دارم بیرون
کوک:: چ کاری ؟!
ساناکو:: با کسی قرار دارم
کوک:: عاشقانه؟! هوم؟!
ساناکو:: ای خدا نهه
کوک:: اگه میخوای عروسی کنی بگو...خودم یه جشن براتون میگیرم
ساناکو:: برا کی؟!
کوک:: تو و داماده دیگه
ساناکو:: چی میگین من...
کوک:: برو
ساناکو:: بیرون؟!
کوک:: هر جهنمی ک میخوای...زود برمیگردی
ساناکو:: چشمممم
ساناکو زودی رفت...
سوار ماشین شد و ب سمت ساختمان مرگ حرکت کرد...
نیم ساعت بعد رسید
واردش شد...
اروم اروم با احتیاط قدم برمیداشت...
اصلحشم زیر لباسش قایم بود...
@ ساناکو
ساناکو برگشت و یه مردی رو دید
@ از دیدنت خوشحالم
ساناکو:: جینا کجاست؟!
@ بیا بریم بهت میگم
ساناکو:: باتو جایی نمیام بگو کجاس میرم ببرمش
@ میخام ببرمت پیشش
ساناکو:: ببین من...
@ نکنه میخوای بگم بکشنش!
ساناکو چند لحظهای مکث کرد...
ساناکو:: اوکی
@ میریم طبقه ۲۲
ساناکو:: اوکی سوار آسانسور میشم
ساناکو با مرده رفت و سوار آسانسور شدن....
@ ویو:
دختره فاکی چقد حواسش جمه...
چند مین بعد ب طبقه ۲۲ رسیدن...
از آسانسور در اومدن...
داشتن میرفتن سمت اتاق...
یهو ساناکو برگشت و با تیر ب طرف یکی شلیک کرد...
تیر درست خورد تو پیشونیش...
@ آییششش گندتون بزنن بی عرزه هاااا
ساناکو زودی برگشت و ب طرف مرده شلیک کرد
فهمید تله براش درست کردن...
فقط کافی بود کوک بفهمه...
تیر خورد ب رون مرده...
ساناکو زودی ب سمت آسانسور رفت...
دکمه رو زد و در بسته شد
ساناکو:: ای فاک تو همتون،،،حرومزاده های صگ پدر...
آسانسور رسید پایین...
از توش دراومد ک دید حدود ۳۰ نفر با اسلحه دورشو احاطه کردن...
اون یکی بود و بقیه زیاد...
بازم ب طرفشون حجوم برد و سمتشون شلیک کرد...
چنتاشو کشت ک تیراش تموم شد...
ینفرشون ب سمتش شلیک کرد ک تیر خورد ب شونش...
بعدشم یکیش با اسلحه زد تو سرش و سیاهی مطلق
۵۱.۹k
۲۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.