پارت هشتاد ونهم

#پارت هشتاد ونهم

نازنین:
انیسه با خنده گفت : واسه اومدن تو خونه ای داداشم که تو به عنوان شوهر نمی پذیریش باید اجازه بگیرم ؟!
- اینجا خونه ای منه حالا هم برو بیرون هر چی هم دلت خواست بگو مجبور نیستم به تو توضیح بدم
انیسه : واقعا که پر رویی .تو تمام لذت هات رو بردی چهار سال زن امیر حسین بودی خیلی از آرزوهای امیر علی بخاطر تو به خاک سپرده شد بعد خودتو ازش دریغ می کنی دلتم بخواد خوبه اسم بیوه روت بودانقدر پر...
جیغ زدم : بسه ...خفه شو ....
با دیدن امیر علی که پر خشم بود وعصابنیت گفتم : مگه من فرستادم دنبال داداشت دلم نمی خواد بیاد اینجا دختریه نفهم نمی فهمی اینجا اتاق داداشت امیر حسین بود یکم عقل ناقصتو به کار ببر ...گمشو بیرون تا خودم نداختمت بیرون فکر کردی ازت می ترسم نه نمی ترسم فقط بخاطرحرمت امیر حسین هیچی بهت نمیگم
انیسه جا خورده بود از زبون کم نمی اورد که گفت : به جهنم لیاقتت همون غریبه ها بودن نه داداشم کاش عروس این خونه نمی شدی برو بمیر
انیسه امیر علی رو نمی دید یهو برگشت وبا دیدن امیر علی رنگش پرید
انیسه : دادا....
با سیلی امیرعلی خفه شد بدون توجه دست آرمان روازودستش کشیدم وبغلش کردم آرمان ترسیده بود وگریه می کرد
امیر علی : هزار بار گفتم : تو زندگی کسی دخالت نکن ونظر نده مخصوصا زندگی من یه بار دیگه دهنتو باز کردی وهمچین حرفایی زدی به خاک امیر حسین جنازه ات رو زیر دست وپام در میارن پس حواست باشه.از این به بعدم از گل نازکتر به رُز گفتی دستتو می شکونم میندازم گردنت .یادته که یه بار این کارو کردم حالا هم گمشو اولین بار وآخرین بارت باشه میای تو این خونه
آخخخ دلم خنک شد انیسه رفت بیرون اشک هام رو پاک کردم وگفتم : من نمیام خود‌.‌...
امیر علی : پاشو خودمون میریم
- چی ؟!
آرمان رو بغل کردواشک هاش رو پاک کردوگفت : قربونت برم نفس عمو گریه نکن ...
سرشو به سینش فشرد وگفت : پاشو دیگه چرا گریه می کنی
- نمیام
امیر علی : با من لج نکن رُز پاشو
- گفتم ...
دستمو گرفت وبلندم کرد بغلم کرد وگفت : اجازه نمیدم کسی ناراحتت کنه
- دفاع تو باعث نمیشه من راضی بشم بیام
امیر علی : با من لج کردی یا انیسه ؟
- با زمونه ...
گریه کردم بیشتر تو بغلش فشردم وگفت : گریه نکن ...
- خستم ...چرا انقدر حرف می زنن وناراحتم می کنن من که بدی به کسی نکردم
امیر علی : آرمان رو ببین چطوری داره نگات می کنه بخاطر اون گریه نکن
سرمو اوردم بالا ونگاش کردم
دیدگاه ها (۱)

#پارت نود امیر علی :چشاش انقدر قرمز شده بود عصبی شدم وآرمان ...

#پارت نود ویکنازنین:امیر علی متعجب نگام کردوگفت :چرا چون من ...

#پارت هشتاد وهشتم امیر علی :نشستم لبه ای تخت ودستامو گرفتم ج...

#پارت هشتاد وهفتم نازنین:در اتاق امیر علی رو زدم جواب نداد د...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭³ دسستم رو گذاشتم روی دستش که مث چی...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 ¹⁰ ( یک هفته بعد ) « ویو سوجین » سو...

Roman¹⁰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط