پارت

#پارت72
شیطونکِ بابا🥺💜

دستشو گذاشت پشت کمرم و گفت:

+ فک‌ کنم تازه داریم مثل آدمیزاد میرقصیم

_ اوهوم

هیراد خیره شده بود به من و منم اطرافو نگاه میکردم تا از زیر نگاهاش طفره برم

آهنگ‌ که تموم شد ازش فاصله گرفتم و با روشن شدن چراغها نفس آسوده ای کشیدم

+ ممنون که پیشنهادمو قبول کردی

_ خواهش میکنم ، فعلا

خواستم برم که با دیدن افراز یهو پوزخندی زدم و برگشتم به سمت هیراد

_ راستی اگه تنهایی میتونی بیای سر میز ما

هیراد لبخندی بهم زد و گفت:

+ تنها که هستم ولی شاید دوستت خوشش نیاد

_ نه بابا اون الان سرش با یکی گرمه حواسش به من نیست

+ باشه پس بریم

کنارم ایستاد که دستمو دور بازوش حلقه کردم و چشم دوختم به افراز که داشت با عصبانیت مارو تماشا میکرد

بی توجه بهش با هیراد به سمت میز رفتیم ، هیراد برام صندلی رو عقب کشید و منم روش نشستم

+ یه شات بریزم برات؟؟

_ نه ممنون نمیخورم

+ کلا نمیخوری؟؟ یا به ما افتخار نمیدی!!

_ رو مودش نیستم الان

+ اوکیه پس منم نمیخورم

_ هرجور مایلی
دیدگاه ها (۰)

#پارت73شیطونکِ بابا🥺💜نیم ساعتی به همین روال گذشت و اعلام کرد...

#پارت74شیطونکِ بابا🥺💜هیراد چنگالشو زد تو کباب و به سمت لبم آ...

#پارت71شیطونکِ بابا🥺💜به سمت جایگاه رفتیم و با فاصله ازش شروع...

آقا دکتر خفنمون✨💜

پارت ۸۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط