پسر کوچولوی من
پسر کوچولوی من
پارت : ۶
سوجین : واووووو
از رو پای تهیونگ پریدم که یهو گفت
سوجین : راحت باشین کاری ندارم
ته : گمشو بیرون ( جدی و عصبانی )
سوجین : نه بابا قراردادمونو مثع اینکه یادت رفته نه ؟
ی برگه ای از جیبش در اورد نشون داد
سوجین : تو دوست پسر منی مفهوم ؟
بغضم گرفت...با بغض به تهیونگ نگاه کردم که اونم داشت بهم نگاه میکرد
ته : بمون برات توضیح میدم
کوک : توضیح نداره که
سریع بعد اون حرفم رفتم بیرون دفترش
ویو ته :
خیلی عصبانی بودم
ته : سوجین همیشه میرینی به همه چیز ( عربده )
بلند شدم برگرو از دستش گرفتم جر دادم
ته : الان دیگه هیچ قرار دادی نداریم فهمیدی ؟ ( عربده )
سوجین : ددی جونم ( تک خنده ) به همین راحتیام نیست که یکیو عاشق خودت کنی بی پ*ر*دش کنی بعدش بگی هیچ چیز بینمون نیست ؟ نمیشه که ( نیشخند )
ته : نیشتو میبندی یا ببندم ( بشدت عصبانی جوری که رگای گردنش معلوم بود )
سوجین : مثل اینکه فشاری شدی من بر...
داشت بهم پشت میکرد که یهو دستشو گرفتم محکم کوبیدمش به دیوار
سوجین : جیییغغغ درددمم اومد وحشیییی ( داد )
ته : سر من دادد نزننن ( داد )
بلاخره خفه خون گرفت تو چشماش نگاه کردم
ته : اگه ... اگه فقط یبار دیگه...بیای دفترم یا پیشم...خودتیو جنازت مفهوم
سوجین قیافه مظلومی به خودش گرفته بود انگار واقعا ترسیده بود و سری به معنی باشه تکون داد
ته : حالا گمشو هرزه
ولش کردم که رفت بیرون منم رفتم دفتر کوک که نبود از بقیه پرسیدم ندیدینش گفتن رفته بیرون رفتم دنبالش هیجا نبود
که یهو دیدم همه وسط خیابون یجا جمع شدن...
پارت : ۶
سوجین : واووووو
از رو پای تهیونگ پریدم که یهو گفت
سوجین : راحت باشین کاری ندارم
ته : گمشو بیرون ( جدی و عصبانی )
سوجین : نه بابا قراردادمونو مثع اینکه یادت رفته نه ؟
ی برگه ای از جیبش در اورد نشون داد
سوجین : تو دوست پسر منی مفهوم ؟
بغضم گرفت...با بغض به تهیونگ نگاه کردم که اونم داشت بهم نگاه میکرد
ته : بمون برات توضیح میدم
کوک : توضیح نداره که
سریع بعد اون حرفم رفتم بیرون دفترش
ویو ته :
خیلی عصبانی بودم
ته : سوجین همیشه میرینی به همه چیز ( عربده )
بلند شدم برگرو از دستش گرفتم جر دادم
ته : الان دیگه هیچ قرار دادی نداریم فهمیدی ؟ ( عربده )
سوجین : ددی جونم ( تک خنده ) به همین راحتیام نیست که یکیو عاشق خودت کنی بی پ*ر*دش کنی بعدش بگی هیچ چیز بینمون نیست ؟ نمیشه که ( نیشخند )
ته : نیشتو میبندی یا ببندم ( بشدت عصبانی جوری که رگای گردنش معلوم بود )
سوجین : مثل اینکه فشاری شدی من بر...
داشت بهم پشت میکرد که یهو دستشو گرفتم محکم کوبیدمش به دیوار
سوجین : جیییغغغ درددمم اومد وحشیییی ( داد )
ته : سر من دادد نزننن ( داد )
بلاخره خفه خون گرفت تو چشماش نگاه کردم
ته : اگه ... اگه فقط یبار دیگه...بیای دفترم یا پیشم...خودتیو جنازت مفهوم
سوجین قیافه مظلومی به خودش گرفته بود انگار واقعا ترسیده بود و سری به معنی باشه تکون داد
ته : حالا گمشو هرزه
ولش کردم که رفت بیرون منم رفتم دفتر کوک که نبود از بقیه پرسیدم ندیدینش گفتن رفته بیرون رفتم دنبالش هیجا نبود
که یهو دیدم همه وسط خیابون یجا جمع شدن...
- ۶.۹k
- ۲۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط