آشنایی خونین~°
آشنایی خونین~°
p 2
داشتم میافتادم یه یه نفر دستم رو کشید و منو انداخت تو بغلش
چشامو باز کردم دیدم تو بغل یه پسر خیلی خوشگل افتادم
تهیونگ:حالت خوبه؟
ا/ت:چ....چی؟.....آ......آررهه.......خوبم
تهیونگ:باید بیشتر مراقب خودت باشی
اصلا اینجا چیکار میکنی مگه نمیدونی این جنگل خطرناکه!
ا/ت:چ......چرا......و.....ولی........من
تهیونگ:چرا ترسیدی من که جونتو نجات دادم به جای این کارا ازم تشکر کن😐
ا/ت:اووه.....راست نیگید ازتون ممنونم آقا شما لطف بزرگی در حقم کردید
تهیونگ:خواهش میکنم.نگفتی اینجا چی کار میکنی ولی به نفعته که زود تر از اینجا بری!
ا/ت:آخه چرا؟!
تهیونگ:این جنگل خطرناکه اگه جونتو دوست داری زود تر برو!سریع!!!
ا/ت:(تا ابن حرفو گفت ترسیدم و رفتم یکم ازش دور شدم که یهو یه گرگ خیلی بزرگ بهم حمله کرد
ا/ت:ججججییییغغغغغغغغ
ویو ته:
یه دختر رو دیدم خیلی خوشگل و کیوت بود
بهش گفتم بره چون اگه خوناشاما و هیولاها بیان و ببیننش زندهش نمیزارن
رفت یهو وسط راه جیغ کشید رفتم ببینم چه خبره دیدم که لی وو گرگینه به اون دختره حمله کرده
رفتم و خودمم سریع خونآشام شدم و با دندونای تیزم رفتم سراغ لی وو
ویو ات:
اون گرگه بزرگ میخواست منو بکشه که یدفعه اون مرده که جونمو نجات داد اومد و تبدیل به یه خونآشام شد و افتادن به جون هم
باورم نمیشه یعنی اون خونآشامه؟؟
تهیونگ:زود باش فرار کن!!!!!
ات: تا گفت پاشدم رفتم و از جنگل زدم بیرون و برگشتم هتل
لباسامو عوض کردم و خوابیدم رو تخت و همش به اون ماجرا فکر میکردم
تصمیم گرفتم فردا هم برم جنگل تا از ماجرا سر در بیارم
تو همین فکرا بودم که چشام گرم گرفت و خوابم برد
فالو یادتون نره کیوتا ❤
پارت بعد رو هم الان میذارم
p 2
داشتم میافتادم یه یه نفر دستم رو کشید و منو انداخت تو بغلش
چشامو باز کردم دیدم تو بغل یه پسر خیلی خوشگل افتادم
تهیونگ:حالت خوبه؟
ا/ت:چ....چی؟.....آ......آررهه.......خوبم
تهیونگ:باید بیشتر مراقب خودت باشی
اصلا اینجا چیکار میکنی مگه نمیدونی این جنگل خطرناکه!
ا/ت:چ......چرا......و.....ولی........من
تهیونگ:چرا ترسیدی من که جونتو نجات دادم به جای این کارا ازم تشکر کن😐
ا/ت:اووه.....راست نیگید ازتون ممنونم آقا شما لطف بزرگی در حقم کردید
تهیونگ:خواهش میکنم.نگفتی اینجا چی کار میکنی ولی به نفعته که زود تر از اینجا بری!
ا/ت:آخه چرا؟!
تهیونگ:این جنگل خطرناکه اگه جونتو دوست داری زود تر برو!سریع!!!
ا/ت:(تا ابن حرفو گفت ترسیدم و رفتم یکم ازش دور شدم که یهو یه گرگ خیلی بزرگ بهم حمله کرد
ا/ت:ججججییییغغغغغغغغ
ویو ته:
یه دختر رو دیدم خیلی خوشگل و کیوت بود
بهش گفتم بره چون اگه خوناشاما و هیولاها بیان و ببیننش زندهش نمیزارن
رفت یهو وسط راه جیغ کشید رفتم ببینم چه خبره دیدم که لی وو گرگینه به اون دختره حمله کرده
رفتم و خودمم سریع خونآشام شدم و با دندونای تیزم رفتم سراغ لی وو
ویو ات:
اون گرگه بزرگ میخواست منو بکشه که یدفعه اون مرده که جونمو نجات داد اومد و تبدیل به یه خونآشام شد و افتادن به جون هم
باورم نمیشه یعنی اون خونآشامه؟؟
تهیونگ:زود باش فرار کن!!!!!
ات: تا گفت پاشدم رفتم و از جنگل زدم بیرون و برگشتم هتل
لباسامو عوض کردم و خوابیدم رو تخت و همش به اون ماجرا فکر میکردم
تصمیم گرفتم فردا هم برم جنگل تا از ماجرا سر در بیارم
تو همین فکرا بودم که چشام گرم گرفت و خوابم برد
فالو یادتون نره کیوتا ❤
پارت بعد رو هم الان میذارم
۶.۳k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.