ما برای هم جانمان را میدادیم

ما برای هم جانمان را میدادیم
بدونِ هم آب که هیچ
نفسی هم بالا و پایین نمیرفت
عمری گذشت و هرچه میگفت،
“چَشم” از دهانم نمی افتاد…
خواست و تن دادم
گفت و جان دادم
تمامِ خط قرمزهایم را برایش رنگ سفید پاشیدم
خاطرش را چون میخواستم،
هیچ چیز برایم مهم نبود
در یک کلام؛
تمامِ هستی ام بود…
رفت!
گفتنش راحت است،
اما همین سه حرفیِ لعنتی،
گاهی یک زندگی را با خودش میبرد
دلیل خواستم و جوابم این بود؛
“خودَت خواستی”
و بی شک این جمله روزی هزاران بار دهان به دهان میچرخد!
باید فهماند به آدمها،
که ما معلولمان را دوست داریم که برایش علت را رقم میزنیم!
خودمان خواستیم،
اما خودمان را با شما خواستیم!

#علی_قاضی_نظام
دیدگاه ها (۱۳)

هربار به تو فکر می‌کنم,یکی از دکمه‌هایم شل می‌شود...انقراض آ...

جای این همه نوشتن؛کافی بود یک بارقلم را زمین میگذاشتیعطرِ هم...

چگونه بال زنم تا به ناکجا که توییبلندمی پرم اما ، نه آن هوا ...

میشود بانــــو برایم چــادرت را سر کنـیاین همـه زیباییت تنهـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط