پارت سیزده
پارت سیزده
داشتم میرفتم راه رو که یه نگهبان رو دیدم که بهم گفت کجا خانوم از اینجا به بعد نمی تونین برین
گفتم عه باشه آیا میدونستی باید ساکت باشی و سریع زدمش و بی هوش شد خلاصه با هزاران بدبختی خودمو رسوندم به اتاقی که قرار بود کله صورتی رو ببینم الماس بود ولی سانزو نبود یهو سانزو بهم زنگ زد ولی صدای سانزو نبود یکی بهم گفت اگه الماس رو برداری پارتنرتو میکشم میخواستم حرف بزنم که سانزو گفت کوکو به حرف این گوش نده تو در خطری الماس رو بردار و فرار کن
داشتم میرفتم راه رو که یه نگهبان رو دیدم که بهم گفت کجا خانوم از اینجا به بعد نمی تونین برین
گفتم عه باشه آیا میدونستی باید ساکت باشی و سریع زدمش و بی هوش شد خلاصه با هزاران بدبختی خودمو رسوندم به اتاقی که قرار بود کله صورتی رو ببینم الماس بود ولی سانزو نبود یهو سانزو بهم زنگ زد ولی صدای سانزو نبود یکی بهم گفت اگه الماس رو برداری پارتنرتو میکشم میخواستم حرف بزنم که سانزو گفت کوکو به حرف این گوش نده تو در خطری الماس رو بردار و فرار کن
۲.۴k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.