شهریار

شهریار:
احمق‌، منظورم اینکه تو اتاق من چه غلطی میکنی هاااا
کوثر: عه اتاقه توعه باشه خیلی ممنون که راهنمایی کردی الان میرم
رفتم سمت در و دستگیره رو فشار دادم تا در باز بشه
شهریار

همین که کوثر از اتاق خارج شد از حرص نفسمو بیرون دادم
اصلا غرورم اجازه نمیداد تا ازش عذر خواهی کنم
ولش اصلا غرغرای مامان تحش میخوره تو سرم
کوثر: بعد از اینکه از اتاق خارج شدم رفتم سمت پله ها ورفتم داخل حال تا سری به مهمونا بزنم
رفتم نشستم روی کاناپه که یهویی دوستم سارا اومد نزدیکم
سارا: سلام احوالی از ما نمیپرسی؟
کوثر: خندیدم و گفتم: توکی اومدی؟
سارا: همین چند دقیقه پیش میگم فکر کردی راجب تصمیم؟
کوثر: کدوم
سارا: دانشگاه
کوثر: اها، نه هنوز نه راستش
کوثر: ببین محسن پسر خوبیه ولی...
تا میخواستم حرفمو کامل کنم یهو خاله مرضیه اومد سمت منو سارا و به سارا خوش امد گفت و ازش خواست که خودش رو معرفی کنه
مرضیه: به به کوثر جان میبینم دوست پیدا کردی
معرفی نمیکنی
کوثر: حتما چرا که نه خواستم بقیه حرفمو بگم که سارا گفت
سارا: خواهر شوهر ایندش وبعد خندید
کوثر: ایشون دوستم هستن سارا خانم
#رمان
#عاشقانه
#فالو
#حمایت
#اصمات
دیدگاه ها (۲)

#پارت_84آقای مافیا ♟🎲باشه ای گفتم و تلفن و قطع کردمدو مین بع...

مرضیه نگاه بدی به سارا انداختهه هه ههخوب خانم شما با هم خوش ...

#پارت_83آقای مافیا ♟🎲+ مامان..... چیشد؟ _ هعییی.. قبول نکردگ...

#پارت_82آقای مافیا ♟🎲+اگه می‌خواستم بدون حضور آفاق اینو بهت ...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_200_چیزی گفتی؟ هوفی کشید...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_198برای اینکه کب..ودیا ز...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_285+ نگران نباش لیلیدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط