من عاشق یک مافیا شدم
#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#part_2۸
ویو جونگکوک
قبلش باید ا/ت رو کمی اذیت کنم ببینم که هنوز منو دوست داره یا نه!
برگشت دیدم که جونگکوکه
ا/ت: جونگکوک معلوم هست که اینجا چه کار میکنی؟
جونگکوک:چاقو رو تو دستم گرفتم و به ا/ت نزدیک شدم
ا/ت:ج...جونگکوک اومدی که منو بکشی؟
جونگکوک:...
ا/ت:چ...چرا ح...حرفی ن...نمیزنی؟ن...نکنه که و...واقعا ا...اومدی منو بکشی ج...جونگکوک ن...نزدیکم ن...نیا و...وگرنه ج...جيغ م...میزنم گ...گفتم ن...نزدیکم ن...نیاااا
جونگکوک:چرا باید بیبی جذابم رو بکشم
نگران چاقو نباش برای کشن تو نیست اینو آوردم که تو منو بکشی
ا/ت:ج...جونگکوک چی میگی من تو رو بکشم؟!
جونگکوک:آره میخوام با این چاقو منو بکشی
ا/ت:ج...جونگکوک الان وقت شوخی نیست من واقعا دارم ازت میترسم
جونگکوک:بیبی تو نباید بترسی رفتم جلوشو چاقو گذاشتم تو دستش گفتم بیبی چاقو رو بگیر
ا/ت:ج...جونگکوک این کارو با من نکن(با گریه)
ویو جونگکوک
چاقو رو به ا/ت دادم و دستش میلرزید دستم رو دستش گذاشتم و گفتم
جونگکوک:بیبی چاقو رو تو دستت محکم بگیر
ا/ت:ج...جونگکوک مگه تو دیووونهای!
جونگکوک:آره دیوونم...دیوونه تو میفهمی
ا/ت:(گریه)
جونگکوک:تو منو دیوونه خودت کردی بعد الان خیلی راحت منو ول میکنی آخه تو چطوری میتونی اینکارو با من کنی
ا/ت الانم میخوام که کارو تمومش کنی
ا/ت:ج...جونگکوک کدوم کارو رو میگی(با گریه)
جونگکوک:همون کاری که اول باهام کردی ا/ت از همون اول نباید عاشقت میشدم که الان باید این تاوان سخت رو بدم الانم باید این چاقو رو بگیری و به قلبم ضربه بزنی تا از کار بیفته
ویو ا/ت
این حرف جونگکوک قلبمو به درد میاورد
آخه من دیونه وار دوسش دارم چاقو رو انداختم زمین و گفتم
ا/ت:دیوونه من عاشقم...آخه چطوری میتونم تو رو بکشم وقتی که خودم دیوونه وار دوست دارم رفتم بغلش کردم و گریه هام بیشتر شد
جونگکوک:یعنی ولم نمیکنی؟
ا/ت:دیوونه من هیچ وقت ولت نمیکنم چون اصلا نمیتونم ولت کنم!
ویو جونگکوک
ا/ت رو پرت کردم رو تخت....
#part_2۸
ویو جونگکوک
قبلش باید ا/ت رو کمی اذیت کنم ببینم که هنوز منو دوست داره یا نه!
برگشت دیدم که جونگکوکه
ا/ت: جونگکوک معلوم هست که اینجا چه کار میکنی؟
جونگکوک:چاقو رو تو دستم گرفتم و به ا/ت نزدیک شدم
ا/ت:ج...جونگکوک اومدی که منو بکشی؟
جونگکوک:...
ا/ت:چ...چرا ح...حرفی ن...نمیزنی؟ن...نکنه که و...واقعا ا...اومدی منو بکشی ج...جونگکوک ن...نزدیکم ن...نیا و...وگرنه ج...جيغ م...میزنم گ...گفتم ن...نزدیکم ن...نیاااا
جونگکوک:چرا باید بیبی جذابم رو بکشم
نگران چاقو نباش برای کشن تو نیست اینو آوردم که تو منو بکشی
ا/ت:ج...جونگکوک چی میگی من تو رو بکشم؟!
جونگکوک:آره میخوام با این چاقو منو بکشی
ا/ت:ج...جونگکوک الان وقت شوخی نیست من واقعا دارم ازت میترسم
جونگکوک:بیبی تو نباید بترسی رفتم جلوشو چاقو گذاشتم تو دستش گفتم بیبی چاقو رو بگیر
ا/ت:ج...جونگکوک این کارو با من نکن(با گریه)
ویو جونگکوک
چاقو رو به ا/ت دادم و دستش میلرزید دستم رو دستش گذاشتم و گفتم
جونگکوک:بیبی چاقو رو تو دستت محکم بگیر
ا/ت:ج...جونگکوک مگه تو دیووونهای!
جونگکوک:آره دیوونم...دیوونه تو میفهمی
ا/ت:(گریه)
جونگکوک:تو منو دیوونه خودت کردی بعد الان خیلی راحت منو ول میکنی آخه تو چطوری میتونی اینکارو با من کنی
ا/ت الانم میخوام که کارو تمومش کنی
ا/ت:ج...جونگکوک کدوم کارو رو میگی(با گریه)
جونگکوک:همون کاری که اول باهام کردی ا/ت از همون اول نباید عاشقت میشدم که الان باید این تاوان سخت رو بدم الانم باید این چاقو رو بگیری و به قلبم ضربه بزنی تا از کار بیفته
ویو ا/ت
این حرف جونگکوک قلبمو به درد میاورد
آخه من دیونه وار دوسش دارم چاقو رو انداختم زمین و گفتم
ا/ت:دیوونه من عاشقم...آخه چطوری میتونم تو رو بکشم وقتی که خودم دیوونه وار دوست دارم رفتم بغلش کردم و گریه هام بیشتر شد
جونگکوک:یعنی ولم نمیکنی؟
ا/ت:دیوونه من هیچ وقت ولت نمیکنم چون اصلا نمیتونم ولت کنم!
ویو جونگکوک
ا/ت رو پرت کردم رو تخت....
۱۷.۹k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.