🖤فیک زندانی پارت 5🖤

پارت ۵ فیک زندانی👇



ویو ا.ت:

بالاخره با هزار بدبختی از سلول آقای پارک جیمین اومدم بیرون😪

نمیدونم چرا باهام کاری نداشت و این واقعا تعجب آور بود
این مهم نیست الان این مهمه كه من سالمم
.
فلش بک به شب:

رئیسمون گفت برای همه ی قاتل ها یه پتو ببر (بهونه ی دیگه ای پیدا نکردم😂)

چون من مقام بالایی دارم جرعت نمیکنن بهم آسیبی بزنن
(البته ربطی نداره ولی خب😅)

به همه پتو دادم و رفتم که برای جیمین هم ببرم البته غذا هاشون رو نگهبان های دیگه میدن و من فقط الان با غذا و پتو دارم میرم پیش جیمین.

رفتم دم در سلول که کارتمو از توی جیبم در بیارم و دیدم نیست
(وای الان کارت پیش جیمین بدبخت شدم اگر فرار کنه چی؟ باید برم هرجوری شده ازم بگیرم کارتمو.

اما چجوری؟!) [همرو توی ذهنش میگه🤦🏻‍♀️]


رفت جلوتر و جیمین و صدا زد چون پتو جلوی صورتشو گرفته بود نمی تونست ببینتش.

ا.ت ویو:

نمیتونستم جلومو ببینم برای همین ۲،۳ بار صداش زدم اما جواب نداد که یهو...

جیمین:

ا.ت چند باری صدام زد اما من جواب ندادم با کارت ا.ت اومدم بیرون سلول و الان توی سالن منتظر ا.ت هستم که بیاد،😏

منتظر موندم تا برگرده و بگیرمش و ببرمش توی سلولم.

ا.ت:دیگه نا امید شدم گفتم شاید خوابیده، الان که همه رفتن خونه فقط من موندم.
منم برگشتم برم

کِ یهووو

خوردم به یه نفر


جیمین بود😮😧

کلی ترسیدم هم از اینکه ممکنه خطرناک باشه هم از اینکه الان سلاحی مثل:تفنگ همراهم نبود.

انقدر ترسیدم که پاهام سست شدن و افتادم روی زمین. 😦

کم مونده بود بمیرم کی میتونه جیمین رو پیش بینی کنه؟ روزای اول باهام بحث میکرد

و منم خیلی اذیت میشدم از تحمل کردنش.😩


اما الان دوروزه که مهربونه و کی میدونه که واکنش الانش بهم چیه یهو دیدی منو کشت و من میترسم
تازه یادم اومد که از ظهر تا حالا هنوز آدامس رو از روی دوربین بر نداشتم 😓
این یعنی الان کاملا بدبخت شدم و جیمین هر کاری بخواد میتونه باهام بکنه😔

ناخواسته یه اشک از گوشه ی چشمم سر خورد اومد پایین😢

یهو جیمین روی زانو هاش نشست و اشکمو پاک کرد منم که مثل بید میلزریدم خیلی تعجب کردم از حرکت ناگهانی جیمین. 😮

اما یهو سریع بلند شد و.... .


بقیه ش را در پارت بعد مشاهده بفرمایید😁


شرطا برای رسیدن به پارت 6:
۹ تا لایک ❤
۱۵ تا کامنت📨📱
دیدگاه ها (۳۶)

❢ فیک زندانی پارت 6 ❢

فیک زندانی پارت 7

ᰔᩚ🖤فیک زندانی پارت ᰔᩚ🖤4

🖤فیک زندانی پارت 3🖤

پارت ۴۷ فیک ازدواج مافیایی

"سرنوشت "p,18...ویو کوک ۵ ساعت بعد ساعت ۱ ظهر *.ا/ت روی صندل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط