❢ فیک زندانی پارت 6 ❢
پارت 6 فیک زندانی:
که یهو سریع جیمین بلند شد و منو نگاه کرد
جیمین:مگه قول نداده بودی که شب بیای پیشم؟!
ا.ت:چ... چرا قول دادم چون کارام خیلی زیاد بود یکم دیر شد اما میبینی که الان اومدم پیشت(با لحن ترسیده😬)
جیمین:میدونستم به کسایی مثل تو نمیتونم اعتماد کنم
ا.ت:خب پس اعتماد نکن و هر جور که دوست داری فکر کن مهم نیست
جیمین:که مهم نیست ها؟؟
جیمین کم کم هی میومد جلو و ا.ت هم هی میرفت عقب... .
که یهو ا.ت خورد به در سلول جیمین هم از اینکه دوربین ها الان نمیتونن چیزی ذخیره کنن
سوء استفاده کرد و در سلولشو باز کرد و ا.ت هل داد داخل.
ا.ت که از ترس دهنش قفل شده بود به زور گفت:
ا.ت:چی...چیکار میکنی بذار برم الان نمیتونم پیشت بمونم
جیمین:نگران نباش کاریت ندارم
ا.ت:ولم کن وگرنه
جیمین:وگرنه چیکار میکنی؟
ا.ت : وگرنه جیغ میزنم
جیمین:هرکاری میخوای بکن
میدونی که دوربینا رو خاموش کردم؟
ا.ت:چییییی؟!؟ چجوری؟
جیمین:من کارمو خوب بلدم
حالا بیا رو پام بشین
ا.ت:من جام خوبه فقط بذار برم بیرون
جیمین:نچ
ا.ت:لطفا ولم کن😩
جیمین:گفتم که نه ولی اگر...
ا.ت:اگر چی؟
جیمین : اگر بیای رو پام بشینی
یکم بعدش میذارم بری
ا.ت:نه
جیمین:پس قید بیرون رفتن از این سلول رو بزن حتی اگر لازم باشه برای همیشه اینجا نگهت میدارم
ا.ت:نه باشه قبوله فقط بذار برم هر کاری بگی انجام میدم
جیمین:هرکاری؟!
ا.ت:آره
جیمین:باشه پس فعلا بیا بشین
روی پام تا بعدا ببینم چی میشه!
ا.ت:یه نفسی بیرون دادم و رفتم یه نیم ساعت روی پاهای جیمین نشست(توجه وزن ا.ت خیلی کمه)
مدتی گذشت و ا.ت میخواست پاشه که جیمین گفت:
تا پارت بعدی بمانید در
خ
م
ا
ر
ی
😁
شرطا برای رسیدن به پارت بعدی:
۱۰ تا لایک ❤
۱۶ تا کامنت📨📱
که یهو سریع جیمین بلند شد و منو نگاه کرد
جیمین:مگه قول نداده بودی که شب بیای پیشم؟!
ا.ت:چ... چرا قول دادم چون کارام خیلی زیاد بود یکم دیر شد اما میبینی که الان اومدم پیشت(با لحن ترسیده😬)
جیمین:میدونستم به کسایی مثل تو نمیتونم اعتماد کنم
ا.ت:خب پس اعتماد نکن و هر جور که دوست داری فکر کن مهم نیست
جیمین:که مهم نیست ها؟؟
جیمین کم کم هی میومد جلو و ا.ت هم هی میرفت عقب... .
که یهو ا.ت خورد به در سلول جیمین هم از اینکه دوربین ها الان نمیتونن چیزی ذخیره کنن
سوء استفاده کرد و در سلولشو باز کرد و ا.ت هل داد داخل.
ا.ت که از ترس دهنش قفل شده بود به زور گفت:
ا.ت:چی...چیکار میکنی بذار برم الان نمیتونم پیشت بمونم
جیمین:نگران نباش کاریت ندارم
ا.ت:ولم کن وگرنه
جیمین:وگرنه چیکار میکنی؟
ا.ت : وگرنه جیغ میزنم
جیمین:هرکاری میخوای بکن
میدونی که دوربینا رو خاموش کردم؟
ا.ت:چییییی؟!؟ چجوری؟
جیمین:من کارمو خوب بلدم
حالا بیا رو پام بشین
ا.ت:من جام خوبه فقط بذار برم بیرون
جیمین:نچ
ا.ت:لطفا ولم کن😩
جیمین:گفتم که نه ولی اگر...
ا.ت:اگر چی؟
جیمین : اگر بیای رو پام بشینی
یکم بعدش میذارم بری
ا.ت:نه
جیمین:پس قید بیرون رفتن از این سلول رو بزن حتی اگر لازم باشه برای همیشه اینجا نگهت میدارم
ا.ت:نه باشه قبوله فقط بذار برم هر کاری بگی انجام میدم
جیمین:هرکاری؟!
ا.ت:آره
جیمین:باشه پس فعلا بیا بشین
روی پام تا بعدا ببینم چی میشه!
ا.ت:یه نفسی بیرون دادم و رفتم یه نیم ساعت روی پاهای جیمین نشست(توجه وزن ا.ت خیلی کمه)
مدتی گذشت و ا.ت میخواست پاشه که جیمین گفت:
تا پارت بعدی بمانید در
خ
م
ا
ر
ی
😁
شرطا برای رسیدن به پارت بعدی:
۱۰ تا لایک ❤
۱۶ تا کامنت📨📱
۱۰.۹k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.