سرگذشتروح

#سرگذشت_روح
#پارت_چهار

چول سو:دایون اشکال نداره همه با هم میریم
دایون:مرسی چول سو یون جون یکم از چول سو یاد بگیر
یون جون:چشم هر چی شما بگین بانو دایون
دایون:گگگگ(ادای یون جون رو در میاره)
جونگ هی:خب دایون تو زمینو طی بزن سنا تو پنجره ها،کمد و میز ها رو دستمال کن هاجین و چول سو وسایل رو جابه جا کنن من و یون جون هم وسایل آزمایشگاه رو تمیز میکنیم
بچه ها:باشههه
پ.ن:بچه ها کاراشون رو انجام دادن و رفتن سمت انبار
دایون:وای چقد اینجا ترسناک و به هم ریختس
هاجین:اهوم
چول سو:بچه ها ببینید چی پیدا کردم
یون جون:این چیه؟
جونگ هی:بده من
پ.ن:وقتی جونگ هی پشت عکس رو نگاه میکنه میبینه نوشته ۲۰۱۶
جونگ هی:هی بچه ها اینجا رو این عکس مال ۲۰۱۶ هستش
سنا:هی چول سو اینو از کجا پیدا کردی؟
چول سو:اینو از تو اون قفسه
پ.ن:با صدای وحشتناکی در انبار بسته شد همه تو جاشون خشکشون زده بود بچه ها با عجله به سمت در رفتن یهو جونگ هی گفت
جونگ هی:بچه ها عکس دسته کیه؟
پ.ن: بچه هاگفتن عکس دست ما نیستش
جونگ هی دنبال عکس گشت ولی اون رو پیدا نکرد
جونگ هی: هی بچه ها مگه میشه عکس هیج جا نیست
سنا:مگه میشه
جونگ هی: آره همی الان دستم بود ولی الان غیب شده
یون جون: دیدین گفتن این مدرسه روح داره
سنا: هی چرت و پرت نگو شاید از دستش افتاده حالا برو در و باز کن تا بریم طی و جارو رو بیاریم
پ.ن:یون جون تا خواست درو باز کن....

#رمان#ترسناک#داستان#رمان_ترسناک#نوجوان#رمان_خونه#سرگذشت_روح
دیدگاه ها (۱)

#سرگذشت_روح#پارت_سومپ.ن:بچه ها برگشتن و به تخته کلاس که با خ...

#سرگذشت_روح #پارت_دومپ.ن:بچه ها با سرعت رفتن طرف سالن همایش ...

part⁷یون وو:ســـــــــلام(یون وو داداش بزرگتره همون بچهست ۱۸...

part⁶جونگ سو داشت از دست بچه دیونه میشد... حتی اینکه گفت بشم...

تک پارتی از کوکی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط