ارباب ثروت (پارت چهارم)

رسیدیم به خونه اش ماشالاه بهتر بگم قصرررر
یه اتاقش به اندازه کل خونه من بود
دهنم باز مونده بود
این چطور تو این خونه گم نمیشد اخه؟!؟
همینطور که داشتم به اطراف نگاه میکردم پرسید
* قشنگه؟
& قشنگ باشه؟
تو دیوونه شدی اینجا محشرهههههههههه
* خوشحالم که خوشت اومده
& مگه دیوونه ام
که از اینجا بدم بیاد؟؟
و‌هردو‌زدیم زیر خنده که یادم افتاد
این قراره اخرین خنده یونگی باشه
باید خیلی سریع بهش میگفتم مهم نبود که خودم زنده بمونم یانه؟
ولی اون باید زنده میموند
& هعی شوگا
* نمردم و اقا صدام نکردی
جانم؟
& تو قراره بمیری
* چی؟
شوخی بی مزه ای بود
& ولی من شوخی نکردم
ببین یه فردی هست به اسم کیم دان جونگ که رئیس مافیاس
* میشناسمش دشمن خونیمه
& چرا؟
* فکرمیکنع من مادرشو کشتم درحالی که همش تخصیر اون برادر ابلهم بود
& خب ببین اون یه نفر رو مامور کرده بود تا تو رو بکشه ولی اون نتونست و الان یه نفر که خیلی پوست کلفت تر از اونه رو برات فرستاده و من اون فرد رو دیدم درست پشت سرمون بود لطفا فرار کن و جون خودتو نجات بده
* و..ولی تو اینارو از کجا میدونی؟
& ببین بابای من به اونا طلب کاره و من قرار بود با یه ضهر تو رو بکشم میدونم میدونم الان از من متنفر شدی ولی لطفا به حرفام تا اخر گوش کن
*گوش میدم😐
اسکی ممنوع
دیدگاه ها (۷)

ارباب ثروت(پارت پنجم)

ارباب ثرورت (پارت ششم)

ارباب ثروت(پارت سوم)

ارباب ثروت(پارت دوم)

✨وکالت عشق✨#part5ویو ا.ت✨🎀دادگاه شروع شد با جونگکوک رفتیم دا...

خب شروع کنیم به فعالیت (چرا من؟) اون تازه فهمیده بود یه انسا...

#بد_بوی#پارت_۳۲#لنا _اره با کریستین میرم _چی تو دیوونه شدی _...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط