bitter and sweet ☕️ 🍯
part 29
هفته ها میگذشت من قرص هامو مصرف نمیکردم و این شرایط هم ادامه داشت
به خالم نگفتم که قرصا رو مصرف نمیکنم
واقعا دلم میخاد اشتباهی قرص برنج بردارم(مال خودکشیه)
خیلی وقتا خواستم رگمو بزنم اما خالم گیرم انداخت و نگهبان برام گذاشت
زندگی برام مثل یک قفس شده بود
کی میدونست بعد از خیانت یک غریبه ی آشنا به این حال و روز بیفتم
من واقعا عاشقش بودم
اونم از نوع دیوانه وار
به خاطر همین دلم میخاست پیش همونی که دوسش داره باشه تا خوشحال باشه این منم خوشحال میکنه..فقط ببینم اون خوشحاله..
روزها گذشت حالم بهتر شد چون آبمیوه هایی که خالم درست میکرد رو میخوردم انگار بدنم جون گرفته بود بازم وسط این وعده ها قرص ضد افسردگی و درد معده و.. میداد ولی من حتی یدونشم مصرف نمیکردم انگار یه نفس که حس خودخواهی بهم دست بده فعال میشد
چون کمی حالم بهتر شد منو خواستن بفرستن سئول برای دکتر خوب
اما من گفتم حتی از روی جنازه ام رد بشین بازم نمیزارم منو اونجا ببرین
به خاطر هشدارام رفتیم انگلیس برام وقت دکتر گرفته بود مامانم
خداروشکر همگی خانوادگی انگلیسیمون کامل بود و احساس غریبی و سختی نمیکردیم
وقت و نوبت من رسید
رفتیم تو یه مرد سن دار مهربون بود کلی هم گل های قشنگ داشت
وقتی آزمایش هامو نشونش دادم و قرص و داروهایی که مثلا مصرف کردم چشماش گرد و عصبی شد
مامانم دلشوره داشت و این نگران ترش میکرد
دکتر گفت تو که افسردگی خفیفی داری چرا این داروهای قوی رو مصرف کردی
برام کلی آزمایش و سونو گرافی گرفت چون میخاست مطمئن بشه کبد این داروها رو جذب کرده یا نه
وقتی قضیه رو گرفت به روی خودش نیاورد
واقعا مرد خوبی بود خیلی هوامو داشت
داشت کبد و معده ام رو نگاه میکرد
دکتر: معده ات یکم ورم داره نباید استرس به خودت بدی
ات: اوهوم
م ات: دکتر چیز مهمی نیست که؟؟
دکتر: نه نه با چندتا راهکار و دارو خوب خوب میشه نگران نباشین
م ات: خیلی ممنون
دکتر روده و سمت پایین رفت تخمدان و رحم
ازم پرسید: پریودت منظمه؟
مثل اینکه حافظه ام رو از دست دادم
توی این دوران سخت هیچ یادم نمیاد پریود شده باشم
ولی میدونم نشدم اونم یک ماه کامل
دکتر: درسته نشدی
ات: چی شده مگه؟
دکتر : اومم خب من اینجا یه چیزی دارم میبینم
م ات: وای خدا مرگم بده چیهه
دکتر:اومم من اینجا یه جنین کوچولو میبینم..
م ات/ات: چییی؟؟
دکتر: مبارکه
ات: چی مبارکه آقای دکتر ترخدا یه کاریش کنین
دکتر: میخای سقط کنی؟؟
ات: نههه من مگه یزدیم آزارم به مورچه هم نمیرسه مگه گناهکارم
اون فقط یه بچس و بچه ی خودمه
ولی مشکلش اینه من با این بچه دوباره افسردگی خواهم گرفت
چون بخشی از وجود جونگکوک توی شکممه و بغض میکنمم
#ویسگون #فیک #بی_تی_اس
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.