آقای آلبر کامو میگه رنج تنهاست ...
آقای آلبر کامو میگه رنج تنهاست ...
و بعد حرفش رو کامل می کنه و توضیح میده که ،
در مرحله خاصی از مواجهه با رنج ،
انسان تنهایی رو بر می گزینه ...
چرا که متوجه میشه هر حضوری ،
تنها رنج رو مضاعف میکنه ...
درک پریشانی درونت برای ناظر بیرونی ناممکن میشه ،
و سکوت رو انتخاب میکنی ،
یا سایر نقابها رو :
خشم، مسخرگی، بی تفاوتی، و ...
"روحت شاد آقاکامو"
آقای آقانورکه از شیمیایی های جنگ بود ،
تعریف می کرد که توی یه عملیات ،
پای راستش تیر میخوره و از همرزمانش جدا میفته
و جا می مونه و شب میشه ...
تعریف می کرد که نمی تونسته تکون بخوره ،
چون تک تیراندازهای عراق می زدنش ...
و همونجا می مونه ،
سه روز و سه شب ...
تعریف می کرد که شلوارش آغشته بوده به خون و
عفونت و کثافت و گند و بوی بدی می داده ...
و شب سوم تا صبح دعا می کنه که پیداش نکنن ،
و همونجوری بمیره ...
خجالت می کشیده از وضعیتش ...
آخر سر از رنج درموندگی و شرم آلودگی ،
پا میشه وایمیسه که تیراندازهای عراقی بزننش ،
اما عراقیها رفته بودن ...
خودیها پیداش میکنن ...
می گفت درد شرم از درد گلوله سخت تره ...
گرچه نهایتا عوارض زخم گلوله و شیمیایی کشتش ..
"روحت شاد آقانور"
آقای دیوونه سلول شماره پنج میگه ،
وخیم ترین شکل ضعف؛
اجبار بیرونی برای تظاهر به قدرته ...
وخیم ترین شکل اندوه ،
اجبار بیرونی برای تظاهر به خوشحالیه ...
وخیم ترین شکل آزردگی ،
تظاهر به بخشندگیه ...
وخیم ترین شکل زندگی ،
اجبار به تماشای دورافتادن از رویاهاست ،
بدون هیچ خطایی جز زاده شدن در جای نادرست از زمان و مکان ...
وخیم ترین شکل آرامش ،
بی تفاوتی مطلقه ...
بعد کلافه تر از همیشه پامیشه وایمیسه وسط دشت ساکت ،
که تیراندازهای عراقی بزننش ،
اما عراقیها رفتن ...
ایرانیها هم رفتن ...
فقط کامو مونده که داد میزنه رنج تنهاست ...
دیوونه همونجا وسط بیابون وایمیسه ساکت ،
تا منقرض بشه ...
"روحت شاد دیوونه"
همین ...
#حمید_سلیمی
و بعد حرفش رو کامل می کنه و توضیح میده که ،
در مرحله خاصی از مواجهه با رنج ،
انسان تنهایی رو بر می گزینه ...
چرا که متوجه میشه هر حضوری ،
تنها رنج رو مضاعف میکنه ...
درک پریشانی درونت برای ناظر بیرونی ناممکن میشه ،
و سکوت رو انتخاب میکنی ،
یا سایر نقابها رو :
خشم، مسخرگی، بی تفاوتی، و ...
"روحت شاد آقاکامو"
آقای آقانورکه از شیمیایی های جنگ بود ،
تعریف می کرد که توی یه عملیات ،
پای راستش تیر میخوره و از همرزمانش جدا میفته
و جا می مونه و شب میشه ...
تعریف می کرد که نمی تونسته تکون بخوره ،
چون تک تیراندازهای عراق می زدنش ...
و همونجا می مونه ،
سه روز و سه شب ...
تعریف می کرد که شلوارش آغشته بوده به خون و
عفونت و کثافت و گند و بوی بدی می داده ...
و شب سوم تا صبح دعا می کنه که پیداش نکنن ،
و همونجوری بمیره ...
خجالت می کشیده از وضعیتش ...
آخر سر از رنج درموندگی و شرم آلودگی ،
پا میشه وایمیسه که تیراندازهای عراقی بزننش ،
اما عراقیها رفته بودن ...
خودیها پیداش میکنن ...
می گفت درد شرم از درد گلوله سخت تره ...
گرچه نهایتا عوارض زخم گلوله و شیمیایی کشتش ..
"روحت شاد آقانور"
آقای دیوونه سلول شماره پنج میگه ،
وخیم ترین شکل ضعف؛
اجبار بیرونی برای تظاهر به قدرته ...
وخیم ترین شکل اندوه ،
اجبار بیرونی برای تظاهر به خوشحالیه ...
وخیم ترین شکل آزردگی ،
تظاهر به بخشندگیه ...
وخیم ترین شکل زندگی ،
اجبار به تماشای دورافتادن از رویاهاست ،
بدون هیچ خطایی جز زاده شدن در جای نادرست از زمان و مکان ...
وخیم ترین شکل آرامش ،
بی تفاوتی مطلقه ...
بعد کلافه تر از همیشه پامیشه وایمیسه وسط دشت ساکت ،
که تیراندازهای عراقی بزننش ،
اما عراقیها رفتن ...
ایرانیها هم رفتن ...
فقط کامو مونده که داد میزنه رنج تنهاست ...
دیوونه همونجا وسط بیابون وایمیسه ساکت ،
تا منقرض بشه ...
"روحت شاد دیوونه"
همین ...
#حمید_سلیمی
۶.۳k
۰۱ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.