وقتی فروخته میشی بهش اما.... ♡
وقتی فروخته میشی بهش اما....♡
𝕊𝔼𝔸𝕊𝕆ℕ 2
𝙿𝙰𝚁𝚃 13
بورام : بابایی
۱۰ دقیقه بعد
جیمین در مغزش : ای چرا انگشتر ندارن چرا انگشتر هاشون ی شکل دیگه داره داره پس انگشتر ازدواج کدوم ای نیشت چرا پس یعنی ا.ت به من دروغ میگن
جیمین: ی سوال پس انگشتر ازدواج تون کو
(نامجون و ا.ت همو نگا میکنن)
نامجون: اخه ما ازدواج نک
(ا.ت پرید وسط حرف نامجون)
چیزه دوست نداشتیم بندازیم چون حساسیت داره
(نویسنده: اخه مگه انگشتر حساسیت داره چرا تا الان عوض نکرده
ا.ت: ساکت شو تو فقط بنویس
نویسنده : اوکی اوکی اصن هرچی تو بگی )
۳۰ دقیقه بعد
جیمین و نامجون درحال حرف زدن خیلی صمیمی
جیمین: خوب تو امریکا چیکار را کردین
نامجون : خوب راستش تو امریکا(تعریف کل ماجرا ) بعد تو اون روز زندگی زدی و ا.ت بهت دروغ گفت که ا.ت با من ازدواج کرده فقط اون لحظه خیلی باحال بود(ی خورده مسته )
جیمین: اهان یعنی دروغ گفته به من
نامجون: اره الکی بهت گفته تو دست از سرش برداری
جیمین: بله بله خیلی هم عالی (جیمین تو مغزش : دارم برات ا.ت خانوم )
پایان
𝕊𝔼𝔸𝕊𝕆ℕ 2
𝙿𝙰𝚁𝚃 13
بورام : بابایی
۱۰ دقیقه بعد
جیمین در مغزش : ای چرا انگشتر ندارن چرا انگشتر هاشون ی شکل دیگه داره داره پس انگشتر ازدواج کدوم ای نیشت چرا پس یعنی ا.ت به من دروغ میگن
جیمین: ی سوال پس انگشتر ازدواج تون کو
(نامجون و ا.ت همو نگا میکنن)
نامجون: اخه ما ازدواج نک
(ا.ت پرید وسط حرف نامجون)
چیزه دوست نداشتیم بندازیم چون حساسیت داره
(نویسنده: اخه مگه انگشتر حساسیت داره چرا تا الان عوض نکرده
ا.ت: ساکت شو تو فقط بنویس
نویسنده : اوکی اوکی اصن هرچی تو بگی )
۳۰ دقیقه بعد
جیمین و نامجون درحال حرف زدن خیلی صمیمی
جیمین: خوب تو امریکا چیکار را کردین
نامجون : خوب راستش تو امریکا(تعریف کل ماجرا ) بعد تو اون روز زندگی زدی و ا.ت بهت دروغ گفت که ا.ت با من ازدواج کرده فقط اون لحظه خیلی باحال بود(ی خورده مسته )
جیمین: اهان یعنی دروغ گفته به من
نامجون: اره الکی بهت گفته تو دست از سرش برداری
جیمین: بله بله خیلی هم عالی (جیمین تو مغزش : دارم برات ا.ت خانوم )
پایان
۲.۹k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.