توبه ی مردی بادیه نشین
#توبه_ی_مردی_بادیه_نشین
امام صادق علیه السلام می فرمایند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سوی بعضی از جنگهایش در حرکت بود، به یارانش فرمودند: از بعضی از راههای میان دو گردنه، مردی بر شما ظاهر می گردد که سه روز است پیمانی از ابلیس بر عهده ندارد، چیزی درنگ نکردند که مردی بیابانی به جانب آنان آمد، پوستش بر استخوانش خشکیده بود، دو چشمش در حدقه پنهان می نمود، دو لبش از خوردن گیاه بیابان به سبزی می زد.
در ابتدای برخوردش با سپاه، سراغ رسول خدا را گرفت، رسول حق را به او معرفی کردند، به پیامبر عرضه داشت: اسلام را به من ارائه کن، فرمودند: بگو اشهد ان لا اله الا اللّه و انی محمد رسول اللّه. گفت: به این دو حقیقت اقرار کردم، حضرت فرمودند:
نمازهای پنجگانه را بخوان، روزه ی ماه رمضان را بگیر،
گفت: پذیرفتم، فرمودند: حج بجای آور، زکات بپرداز و از جنابت غسل کن. گفت: پذیرفتم. سپس شتر مرد بیابانی عقب ماند، رسول خدا پس از اندکی حرکت ایستادند و درباره ی مرد بیابانی از اصحابشان پرسیدند، مردم به عقب برگشتند و به جستجوی وضع او برآمدند، در آخر لشکرگاه دیدند پای شتر او به گودالی از گودالهای لانه ی موش صحرایی افتاده و گردن مرد بیابانی و شتر شکسته و هر دو از بین رفته اند.
به رسول خدا خبر دادند، دستور داد خیمه ای برپا کنند و او را غسل دهند، پس از اینکه غسل داده شد، پیامبر وارد خیمه شدند و او را کفن کردند، آنگاه از خیمه خارج شدند در حالی که از پیشانی مبارکشان عرق سرازیر بود، به یارانشان فرمودند:
این مرد بیابانی در حال گرسنگی از دنیا رفت، او کسی است که ایمان آورد و ایمانش به ظلم و گناه آلوده نشد، حور العین با میوه های بهشت به جانب او شتافتند و دهانش را از آن میوه ها پر کردند، حور العینی می گفت: یا رسول اللَّه مرا از همسران او قرار ده و آن دیگر می گفت مرا قرار ده [1]!
پی نوشت
[1] خرائج: 1/ 88، فصل من روایات الخاصة؛ بحار الأنوار: 65/ 282، الأخبار، حدیث 38.
منبع : توبه آغوش رحمت، ص: 123
#کلیک_کنید_PLZ↓↓↓↓↓
https://t.me/jhmvd
https://t.me/khjsh
امام صادق علیه السلام می فرمایند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سوی بعضی از جنگهایش در حرکت بود، به یارانش فرمودند: از بعضی از راههای میان دو گردنه، مردی بر شما ظاهر می گردد که سه روز است پیمانی از ابلیس بر عهده ندارد، چیزی درنگ نکردند که مردی بیابانی به جانب آنان آمد، پوستش بر استخوانش خشکیده بود، دو چشمش در حدقه پنهان می نمود، دو لبش از خوردن گیاه بیابان به سبزی می زد.
در ابتدای برخوردش با سپاه، سراغ رسول خدا را گرفت، رسول حق را به او معرفی کردند، به پیامبر عرضه داشت: اسلام را به من ارائه کن، فرمودند: بگو اشهد ان لا اله الا اللّه و انی محمد رسول اللّه. گفت: به این دو حقیقت اقرار کردم، حضرت فرمودند:
نمازهای پنجگانه را بخوان، روزه ی ماه رمضان را بگیر،
گفت: پذیرفتم، فرمودند: حج بجای آور، زکات بپرداز و از جنابت غسل کن. گفت: پذیرفتم. سپس شتر مرد بیابانی عقب ماند، رسول خدا پس از اندکی حرکت ایستادند و درباره ی مرد بیابانی از اصحابشان پرسیدند، مردم به عقب برگشتند و به جستجوی وضع او برآمدند، در آخر لشکرگاه دیدند پای شتر او به گودالی از گودالهای لانه ی موش صحرایی افتاده و گردن مرد بیابانی و شتر شکسته و هر دو از بین رفته اند.
به رسول خدا خبر دادند، دستور داد خیمه ای برپا کنند و او را غسل دهند، پس از اینکه غسل داده شد، پیامبر وارد خیمه شدند و او را کفن کردند، آنگاه از خیمه خارج شدند در حالی که از پیشانی مبارکشان عرق سرازیر بود، به یارانشان فرمودند:
این مرد بیابانی در حال گرسنگی از دنیا رفت، او کسی است که ایمان آورد و ایمانش به ظلم و گناه آلوده نشد، حور العین با میوه های بهشت به جانب او شتافتند و دهانش را از آن میوه ها پر کردند، حور العینی می گفت: یا رسول اللَّه مرا از همسران او قرار ده و آن دیگر می گفت مرا قرار ده [1]!
پی نوشت
[1] خرائج: 1/ 88، فصل من روایات الخاصة؛ بحار الأنوار: 65/ 282، الأخبار، حدیث 38.
منبع : توبه آغوش رحمت، ص: 123
#کلیک_کنید_PLZ↓↓↓↓↓
https://t.me/jhmvd
https://t.me/khjsh
۱.۲k
۲۱ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.