سلطنت راز آلود
//سلطنت راز آلود//
پارت 9
ماتیاس : عالیجناب این چطور ممکن....
شاهزاده دست اش رو به معنی اين که ساکت باشد بلند کرد سپس بدون حرفی دیگر به قدم هایی کوتاه ولی محکم به سمتش قدم برداشت
آن دوشیزه که توجه نزدیک شدن فردی شد اجازه واکنشی به آن را نداد و شمشیر اش رو به سمتش چرخاند و روی گردنش گذاشت
ولی با دیدن فردی روبه رو اش شمشیر از دستش رها شد
الویز : بازم تو...
شاهزاده نیشخند گوشه لبش نشست و سپس قدمی دیگر به جلو برداشت
و مقابل دوشیزه ایستاد و با لحنی محکم و با اقتدار گفت
جیمین : بهت که گفته بودم دوباره همدیگر رو میبینیم دوشیزه شجاع
الویز با لحنی تمسخر آمیز گفت
الویز : پس خوشبحالت حداقل به آخرین آرزوت رسیدی چون این دفعه نمیزارم جون سالم از اينجا بری بیرون
شاهزاده از گستاخی دوشیزه رو به رو اش بیشتر به وجد آمده بود نیشخند اش پر رنگی زد که از دید آن دوشیزه دور نماند و سپس قدمی دیگر بهش نزدیک شد که دیگر هیچ فاصله بینشان نماند
و از فاصله ای نزدیک به چهره های هم خیره بودند الویز چهره شجاع و بی تفاوتی به خودش گرفته بود ولی آن اضطرابی که توی دلش بود رو پنهان کند
چشمایی کشیده که هیچ وقت مانندش رو ندیده بود پوستی لطیف که حتا از آن فاصله نتها فکری که میتواند بکند لمس کردنش بود
ولی آن فرد کی بود که تا این حد حق گستاخی در حق دوشیزه جوان رو داشته این سوالی بود که ذهن الویز رو درگیر خودش کرده بود
شاهزاده درحالی که نگاهش روی چشمان زیتونی آن دوشیزه بود خطاب بهش گفت
جیمین : بیا مبارزه کنیم بازنده خواسته برنده رو برآورده میکنه
الویز قدمی به عقب برداشت که تصور شاهزاده رو بهم ریخت و پوزخندی زد
جیمین : اگر میترسید میتونی از همین الان خواسته منو برآورده کنی
الویز متقابلا پوزخندی زد و شمشیر توی دستش رو محکم تر گرفت
الویز : مگر این که توی خوابت بینی قبوله بیا شروع کنیم
.
.
شاهزاده شمشیر برای خودش انتخاب کرد و به سمتش برگشت و سپس شمشیر را از دستش به دست دیگرش انداخت
الویز شمشیر را با هر دو دستش محکم گرفت و به سمتش حمله ور شد
شاهزاده خنده کوتاهی کرد و قبل از برخورد شمشیر الویز باهاش جا خالی داد و باعث شد الویز از کنارش عبور کند
اين بار جیمین بدون هیچ درنگی به سمتش حمله ور شد
و ضربات شمشیر اش یکی پس از دیگری به شمشیری آن دوشیزه برخورد میکرد و اون هم سری حمله هایش را جواب میداد
هیچ یک قصد کم آوردن نداشت اند
شاهزاده که هر لحظه منتظر فرستی برای نگهدارشتن ضربات شمشیر دوشیزه روبه رو اش بود اینبار اجازه داد اون حمله کنه و از کنارش عبور کنه زمانی که پشت بهش ایستاده بود بدون اتلاف وقت شمشیر اش را انداخت و سراسیم به سمتش برگشت ،
پارت 9
ماتیاس : عالیجناب این چطور ممکن....
شاهزاده دست اش رو به معنی اين که ساکت باشد بلند کرد سپس بدون حرفی دیگر به قدم هایی کوتاه ولی محکم به سمتش قدم برداشت
آن دوشیزه که توجه نزدیک شدن فردی شد اجازه واکنشی به آن را نداد و شمشیر اش رو به سمتش چرخاند و روی گردنش گذاشت
ولی با دیدن فردی روبه رو اش شمشیر از دستش رها شد
الویز : بازم تو...
شاهزاده نیشخند گوشه لبش نشست و سپس قدمی دیگر به جلو برداشت
و مقابل دوشیزه ایستاد و با لحنی محکم و با اقتدار گفت
جیمین : بهت که گفته بودم دوباره همدیگر رو میبینیم دوشیزه شجاع
الویز با لحنی تمسخر آمیز گفت
الویز : پس خوشبحالت حداقل به آخرین آرزوت رسیدی چون این دفعه نمیزارم جون سالم از اينجا بری بیرون
شاهزاده از گستاخی دوشیزه رو به رو اش بیشتر به وجد آمده بود نیشخند اش پر رنگی زد که از دید آن دوشیزه دور نماند و سپس قدمی دیگر بهش نزدیک شد که دیگر هیچ فاصله بینشان نماند
و از فاصله ای نزدیک به چهره های هم خیره بودند الویز چهره شجاع و بی تفاوتی به خودش گرفته بود ولی آن اضطرابی که توی دلش بود رو پنهان کند
چشمایی کشیده که هیچ وقت مانندش رو ندیده بود پوستی لطیف که حتا از آن فاصله نتها فکری که میتواند بکند لمس کردنش بود
ولی آن فرد کی بود که تا این حد حق گستاخی در حق دوشیزه جوان رو داشته این سوالی بود که ذهن الویز رو درگیر خودش کرده بود
شاهزاده درحالی که نگاهش روی چشمان زیتونی آن دوشیزه بود خطاب بهش گفت
جیمین : بیا مبارزه کنیم بازنده خواسته برنده رو برآورده میکنه
الویز قدمی به عقب برداشت که تصور شاهزاده رو بهم ریخت و پوزخندی زد
جیمین : اگر میترسید میتونی از همین الان خواسته منو برآورده کنی
الویز متقابلا پوزخندی زد و شمشیر توی دستش رو محکم تر گرفت
الویز : مگر این که توی خوابت بینی قبوله بیا شروع کنیم
.
.
شاهزاده شمشیر برای خودش انتخاب کرد و به سمتش برگشت و سپس شمشیر را از دستش به دست دیگرش انداخت
الویز شمشیر را با هر دو دستش محکم گرفت و به سمتش حمله ور شد
شاهزاده خنده کوتاهی کرد و قبل از برخورد شمشیر الویز باهاش جا خالی داد و باعث شد الویز از کنارش عبور کند
اين بار جیمین بدون هیچ درنگی به سمتش حمله ور شد
و ضربات شمشیر اش یکی پس از دیگری به شمشیری آن دوشیزه برخورد میکرد و اون هم سری حمله هایش را جواب میداد
هیچ یک قصد کم آوردن نداشت اند
شاهزاده که هر لحظه منتظر فرستی برای نگهدارشتن ضربات شمشیر دوشیزه روبه رو اش بود اینبار اجازه داد اون حمله کنه و از کنارش عبور کنه زمانی که پشت بهش ایستاده بود بدون اتلاف وقت شمشیر اش را انداخت و سراسیم به سمتش برگشت ،
- ۹.۹k
- ۲۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط