Devil or Angel¹⁷
Devil or Angel¹⁷
ا/ت: خیلی دختر خوبیه
کوک: خوبه ولی یه کارایی میکنه که بعضی از 20 ساله الان نمیکنن
ا/ت: اره
کوک: واقعا خوبی؟
ا/ت: اره خوبم
کوک: من باید بفهمم چطور تصادف کردی
ا/ت: اگه یونا بود میگفتی من هلش دادم
کوک: ا/ت شروع نکن دیگه
ا/ت:نه خب راسمیگم به من تهمت میزنی به او نه
کوک:یونا این کارو نمیکنه
ا/ت: پس من اینکارو میکنم؟
کوک: ا/ت بسه
ا/ت: سوال پرسیدم
کوک: الان که یونا هلت نداده دیگه به چی فک میکنی؟
ا/ت: هیچی ولش کن مهم نیست
سویون: دایی دایی بیا
کوک: چیه؟
جانگمی: سویون باز چیشده؟
سویون: میخوام یه چیزی به دایی نشون بدم
کوک: بیا مراقب ا/ت باش من میرم ببینم چیشده
جانگمی: باشه
کوک
کوک: چیه؟
سویون: مامان بزرگ و یونازشته دارن باهم حرف میزنن
کوک: کار زشتیه دختر
سویون: گوش بده چی میگن
کوک: سویون بیا برگردیم
سویون: نه
م.ک: کار تو بود؟
سویون: اره کار خودم بود از پله انداختمش خیلی حال داد
م.ک: افرین عروس خوشگلم
سویون:کاش دو پاش میشکست
م.ک:دختره خیلی ترسیده به جونگکوک بگه جونگکوک هم باور نکنه
سویون: نقشهامون داره عالی پیش میره مامان جون
م.ک: قربونت بشم بیا بغلم
سویون: بهت گفتم بخاطر تو بوده من خودم اونجا بودم
کوک: ا/ت گفت وایی من خیلی احقم
سویون: خیلی خوب که خودتم میدونی
کوک: حالا من یا چیزی گفتم تو باید ادامه بدی ولی مامانت کجا بود
سویون: خودشو بابایی رفته بودن بیرون الان بابا و بابابزرگ کار داشتن نیومدن همین که زندایی از پله افتاد
زنگ زد اورژانس اومدن بردنش بعد گفتن تصادف بوده
کوک: اونا نفهمیدن که تو فهمیدی
سویون: دستمو ببین
کوک: چیشده؟
سویوک: گفتن اگه بگم قاشق داغ دوباره میزنه روش
کوک: وایی
سویون: دایی خیلی درد میکنه ولی من به مامانم نگفتم
کوک: بیا بغلم عزیزم
سویون: دایی خیلی میترسم
کوک: همه چیز درست میشه این دختره هم بیرون کنیم
سویون: اره دایی من مطمئنم
برگشتیم پیش ا/ت
کوک: ا/ت
ا/ت: بله
کوک: دکتر اجازه داد بریم خونه؟
ا/ت: اره
کوک: باشه بریم میتونی.
ا/ت: اره میتونم راه برم سخت نیست یا پامه
کوک: نه بزار بغلت کنم سخته
#فیک
#سناریو
ا/ت: خیلی دختر خوبیه
کوک: خوبه ولی یه کارایی میکنه که بعضی از 20 ساله الان نمیکنن
ا/ت: اره
کوک: واقعا خوبی؟
ا/ت: اره خوبم
کوک: من باید بفهمم چطور تصادف کردی
ا/ت: اگه یونا بود میگفتی من هلش دادم
کوک: ا/ت شروع نکن دیگه
ا/ت:نه خب راسمیگم به من تهمت میزنی به او نه
کوک:یونا این کارو نمیکنه
ا/ت: پس من اینکارو میکنم؟
کوک: ا/ت بسه
ا/ت: سوال پرسیدم
کوک: الان که یونا هلت نداده دیگه به چی فک میکنی؟
ا/ت: هیچی ولش کن مهم نیست
سویون: دایی دایی بیا
کوک: چیه؟
جانگمی: سویون باز چیشده؟
سویون: میخوام یه چیزی به دایی نشون بدم
کوک: بیا مراقب ا/ت باش من میرم ببینم چیشده
جانگمی: باشه
کوک
کوک: چیه؟
سویون: مامان بزرگ و یونازشته دارن باهم حرف میزنن
کوک: کار زشتیه دختر
سویون: گوش بده چی میگن
کوک: سویون بیا برگردیم
سویون: نه
م.ک: کار تو بود؟
سویون: اره کار خودم بود از پله انداختمش خیلی حال داد
م.ک: افرین عروس خوشگلم
سویون:کاش دو پاش میشکست
م.ک:دختره خیلی ترسیده به جونگکوک بگه جونگکوک هم باور نکنه
سویون: نقشهامون داره عالی پیش میره مامان جون
م.ک: قربونت بشم بیا بغلم
سویون: بهت گفتم بخاطر تو بوده من خودم اونجا بودم
کوک: ا/ت گفت وایی من خیلی احقم
سویون: خیلی خوب که خودتم میدونی
کوک: حالا من یا چیزی گفتم تو باید ادامه بدی ولی مامانت کجا بود
سویون: خودشو بابایی رفته بودن بیرون الان بابا و بابابزرگ کار داشتن نیومدن همین که زندایی از پله افتاد
زنگ زد اورژانس اومدن بردنش بعد گفتن تصادف بوده
کوک: اونا نفهمیدن که تو فهمیدی
سویون: دستمو ببین
کوک: چیشده؟
سویوک: گفتن اگه بگم قاشق داغ دوباره میزنه روش
کوک: وایی
سویون: دایی خیلی درد میکنه ولی من به مامانم نگفتم
کوک: بیا بغلم عزیزم
سویون: دایی خیلی میترسم
کوک: همه چیز درست میشه این دختره هم بیرون کنیم
سویون: اره دایی من مطمئنم
برگشتیم پیش ا/ت
کوک: ا/ت
ا/ت: بله
کوک: دکتر اجازه داد بریم خونه؟
ا/ت: اره
کوک: باشه بریم میتونی.
ا/ت: اره میتونم راه برم سخت نیست یا پامه
کوک: نه بزار بغلت کنم سخته
#فیک
#سناریو
۲۵.۹k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.