Devil or Angel¹⁶
Devil or Angel¹⁶
شب
کوک
داشتم کارمو انجام میدادم گوشیم زنگ خورد (خواهر بزرگه🩷)
کوک: الو جانگمی
جانگمی: الو کجایی
کوک: کار دارم چیشده؟
جانگمی:بیا بیمارستان سریع
کوک: چیشده؟
جانگمی: ا/ت پاش شکسته سریع بیا
ا/ت
جانگمی: عزیزم مطمئنی خوبی؟
ا/ت: اره خوبم پام شکسته چیزی نشده
جانگمی: کجا بودی تصادف کردی؟
ا/ت: داشتم میومدم خونه
م.ک:عروسم خوبی؟
ا/ت:اره خوبم
م.ک: با تو نیستم با یونام خوبی عزیزم انگار خیلی ترسیدی؟
یونا: اره خوبم مامان جان
م.ک: ترس نداره این اگه از برج میلادم میفتاد هیچیش نمیشد(نمیدونم این چرا اومد تو ذهنم😂)
سویون: مامانبزرگ تو کا خودت از یه پله افتادی دو تا پاهات شکست
م.ک: اینو کی بهت گفت؟
سویون: دایی کوک زندایی خوبی؟
ا/ت: اره عزیز دلم خوبم
سویون: خیلی نگرانتم زندایی
کوک: ا/ت
ا/ت: کی به این گفت؟
جانگمی: من گفتم
کوک: چیشده؟
ا/ت: چیزی نیست تصادف کردم
کوک: کی بود زد بهت
ا/ت:مهم نیست من الان خوبم
اومد کنارم بغلم کرد
کوک: قلبم اومد تو دهنم تا رسیدم جانگمی نمیتونستی خبرو یکم ارومتر بگی
ا/ت: میگم من خوبم عزیزم
سویون: دایی کوک دست به زنداییم نزن
کوک: چرا؟ نزنم زنمه خودت میگی زندایی
سویون: من نمیخوام بخاطر تو بود که زندایی اسیب دید
کوک: من؟
ا/ت: سویون جان
سویون: ببخشید
کوک: میشه تنهامون بزارید
سویون: من نمیرم
کوک: جانگمی تروخدا دخترتو جمع کن حوصله ندارم
سویون رفت نزدیک جونگکوک با پاش زد تو پای جونگکوک
کوک: هیی
سویون: 🤪
کوک: صبر کن بریم خونه ادبت میکنم
سویون: دایی بد
کوک: سویون بد
#فیک
#سناریو
شب
کوک
داشتم کارمو انجام میدادم گوشیم زنگ خورد (خواهر بزرگه🩷)
کوک: الو جانگمی
جانگمی: الو کجایی
کوک: کار دارم چیشده؟
جانگمی:بیا بیمارستان سریع
کوک: چیشده؟
جانگمی: ا/ت پاش شکسته سریع بیا
ا/ت
جانگمی: عزیزم مطمئنی خوبی؟
ا/ت: اره خوبم پام شکسته چیزی نشده
جانگمی: کجا بودی تصادف کردی؟
ا/ت: داشتم میومدم خونه
م.ک:عروسم خوبی؟
ا/ت:اره خوبم
م.ک: با تو نیستم با یونام خوبی عزیزم انگار خیلی ترسیدی؟
یونا: اره خوبم مامان جان
م.ک: ترس نداره این اگه از برج میلادم میفتاد هیچیش نمیشد(نمیدونم این چرا اومد تو ذهنم😂)
سویون: مامانبزرگ تو کا خودت از یه پله افتادی دو تا پاهات شکست
م.ک: اینو کی بهت گفت؟
سویون: دایی کوک زندایی خوبی؟
ا/ت: اره عزیز دلم خوبم
سویون: خیلی نگرانتم زندایی
کوک: ا/ت
ا/ت: کی به این گفت؟
جانگمی: من گفتم
کوک: چیشده؟
ا/ت: چیزی نیست تصادف کردم
کوک: کی بود زد بهت
ا/ت:مهم نیست من الان خوبم
اومد کنارم بغلم کرد
کوک: قلبم اومد تو دهنم تا رسیدم جانگمی نمیتونستی خبرو یکم ارومتر بگی
ا/ت: میگم من خوبم عزیزم
سویون: دایی کوک دست به زنداییم نزن
کوک: چرا؟ نزنم زنمه خودت میگی زندایی
سویون: من نمیخوام بخاطر تو بود که زندایی اسیب دید
کوک: من؟
ا/ت: سویون جان
سویون: ببخشید
کوک: میشه تنهامون بزارید
سویون: من نمیرم
کوک: جانگمی تروخدا دخترتو جمع کن حوصله ندارم
سویون رفت نزدیک جونگکوک با پاش زد تو پای جونگکوک
کوک: هیی
سویون: 🤪
کوک: صبر کن بریم خونه ادبت میکنم
سویون: دایی بد
کوک: سویون بد
#فیک
#سناریو
۳۴.۷k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.