وانشات از Teahyung
#V
𝗥𝗼𝗺𝗮𝗻 𝗞𝗼𝗼𝘁𝗮𝗵
+خب ا.ت به نظرم باید اینجاشو تغییر بدیم.
-به نظرم خوبه ریتمش با بقیه قسمت های آهنگ متفاوته و همین خاص ترش میکنه.
+اگه فکر میکنی خوبه همینو آماده میکنیم.
-اکی مرسی من دارم میرم خونه خدا…
+ا.ت راستش میخواستم بگم اگه بخوای میتونیم بریم باهم شام بخوریم.
ا.ت تعجب کرده بود.
-باشه بریم.کار هاتو تموم کن بعد میریم.
چون کار های تهیونگ طول کشید و ا.ت خسته بود روی کاناپه دراز کشید تا چرتی بزنه ولی بعدش خوابش برد.
تهیونگ همه ی کار هاشو کرد و سوویچ ماشینو برداشت.میخواست ا.ت صدا بزنه که دید خوابش برده.موهاش روی صورتش اومده بود همین کیوت ترش میکرد.ته مدت ها بود ا.ت رو دوست داشت ولی جرئت نداشت اعتراف کنه.عشقش دقیقا از روزی شروع شد که باهم همکاری کردن.هر روز بیشتر از دیروز جذبش میشد فقط به اون توجه میکرد.وقت هایی که میخواستن آهنگ ضبط کنن تهیونگ محو صدای ا.ت میشد.ترکیب صداشون خیلی خاص بود.صدای بم تهیونگ و صدای زیبای ا.ت.
تهیونگ موهایی که روی پیشونی ا.ت ریخته بود،کنار زد و بوسه ای روی پیشونیش گذاشت.ا.ت با حس چیزی روی صورتش بیدار شد و صورت بی نقص تهیونگو جلوی چشماش دید.چقدر این مرد دوست داشتنی بود.با صدای اروم گفت :
-بریم ته؟
تهیونگ نگاهی به چهره ی معصوم زیبای تهیونگ کرد گفت :
+بریم خانم کوچولو.
ا.ت با نگاهی که مثلا عصبانی بود گفت :
-من کوچولو نیستم!!خودت کوچولویی.
تهیونگ خنده ای کرد و گفت :
+باشه باشه.
بعد از اون باهم به رستوران رفتن و غذاشونو خوردن.برای هم خاطره تعریف کردن و خندیدن.یکی از بهترین لحظه های باهم بودنشون بود.نمیشد اسمشو قرار اول گذاشت ولی همین که با هم کنار میومدن خیلی زیبا بود.دیگه آخر های خوردنشون بود که ته گفت :
+با من قرار بزار.
ا.ت یکلحظه غذا پرید توی گلوش و سرفه کرد.تهیونگ با نگرانی از جاش بلند شد و سریع پشت ا.ت زد.
+ا.ت واقعا متاسفم.نمیخواستم….
ا.ت که بهتر شده بود با جدیت گفت :
-باشه باهات قرار میزارم.
تهیونگ که هنگ کرده بود فقط سرشو تکون داد و بعدش خنده ای کرد و گفت :
+پس،فردا بریم سر اولین قرارمون؟
ا.ت از جاش بلند شد و خم شد و بوسه ی طولانی روی لب های تهیونگ گذاشت.
اولین بوسشون؛بالاخره اتفاق افتاد…
چقدر طعم لب های ا.ت برای ته خوشمزه بود.جوری که دوست داشت همینطور ادامه پیدا کنه.
ا.ت با ارامش سر جاش برگشت و دستاشو رو میز زد و گفت :
-خب دوست پسر عزیزم نظرت چیه باهم بریم بگردیم؟
تهیونگ که بخاطر اون بوسه زیادی خوشحال بود بالاخره به حرف اومد :
+بریممممم
⋆°⧼🎃𝘼𝙉𝘼🕷 ๋࣭༢
▸ #V ⬥ #Roman ◂ TM
╭─────────────⊰‧໋݊
╰─≽ 𓍱۰.玻璃𝗕tsͦ𖧵ֹֺֽ໋໋݊ 𓄹𓈒 𐤀
@army_bts_ot7
𝗥𝗼𝗺𝗮𝗻 𝗞𝗼𝗼𝘁𝗮𝗵
+خب ا.ت به نظرم باید اینجاشو تغییر بدیم.
-به نظرم خوبه ریتمش با بقیه قسمت های آهنگ متفاوته و همین خاص ترش میکنه.
+اگه فکر میکنی خوبه همینو آماده میکنیم.
-اکی مرسی من دارم میرم خونه خدا…
+ا.ت راستش میخواستم بگم اگه بخوای میتونیم بریم باهم شام بخوریم.
ا.ت تعجب کرده بود.
-باشه بریم.کار هاتو تموم کن بعد میریم.
چون کار های تهیونگ طول کشید و ا.ت خسته بود روی کاناپه دراز کشید تا چرتی بزنه ولی بعدش خوابش برد.
تهیونگ همه ی کار هاشو کرد و سوویچ ماشینو برداشت.میخواست ا.ت صدا بزنه که دید خوابش برده.موهاش روی صورتش اومده بود همین کیوت ترش میکرد.ته مدت ها بود ا.ت رو دوست داشت ولی جرئت نداشت اعتراف کنه.عشقش دقیقا از روزی شروع شد که باهم همکاری کردن.هر روز بیشتر از دیروز جذبش میشد فقط به اون توجه میکرد.وقت هایی که میخواستن آهنگ ضبط کنن تهیونگ محو صدای ا.ت میشد.ترکیب صداشون خیلی خاص بود.صدای بم تهیونگ و صدای زیبای ا.ت.
تهیونگ موهایی که روی پیشونی ا.ت ریخته بود،کنار زد و بوسه ای روی پیشونیش گذاشت.ا.ت با حس چیزی روی صورتش بیدار شد و صورت بی نقص تهیونگو جلوی چشماش دید.چقدر این مرد دوست داشتنی بود.با صدای اروم گفت :
-بریم ته؟
تهیونگ نگاهی به چهره ی معصوم زیبای تهیونگ کرد گفت :
+بریم خانم کوچولو.
ا.ت با نگاهی که مثلا عصبانی بود گفت :
-من کوچولو نیستم!!خودت کوچولویی.
تهیونگ خنده ای کرد و گفت :
+باشه باشه.
بعد از اون باهم به رستوران رفتن و غذاشونو خوردن.برای هم خاطره تعریف کردن و خندیدن.یکی از بهترین لحظه های باهم بودنشون بود.نمیشد اسمشو قرار اول گذاشت ولی همین که با هم کنار میومدن خیلی زیبا بود.دیگه آخر های خوردنشون بود که ته گفت :
+با من قرار بزار.
ا.ت یکلحظه غذا پرید توی گلوش و سرفه کرد.تهیونگ با نگرانی از جاش بلند شد و سریع پشت ا.ت زد.
+ا.ت واقعا متاسفم.نمیخواستم….
ا.ت که بهتر شده بود با جدیت گفت :
-باشه باهات قرار میزارم.
تهیونگ که هنگ کرده بود فقط سرشو تکون داد و بعدش خنده ای کرد و گفت :
+پس،فردا بریم سر اولین قرارمون؟
ا.ت از جاش بلند شد و خم شد و بوسه ی طولانی روی لب های تهیونگ گذاشت.
اولین بوسشون؛بالاخره اتفاق افتاد…
چقدر طعم لب های ا.ت برای ته خوشمزه بود.جوری که دوست داشت همینطور ادامه پیدا کنه.
ا.ت با ارامش سر جاش برگشت و دستاشو رو میز زد و گفت :
-خب دوست پسر عزیزم نظرت چیه باهم بریم بگردیم؟
تهیونگ که بخاطر اون بوسه زیادی خوشحال بود بالاخره به حرف اومد :
+بریممممم
⋆°⧼🎃𝘼𝙉𝘼🕷 ๋࣭༢
▸ #V ⬥ #Roman ◂ TM
╭─────────────⊰‧໋݊
╰─≽ 𓍱۰.玻璃𝗕tsͦ𖧵ֹֺֽ໋໋݊ 𓄹𓈒 𐤀
@army_bts_ot7
۳۸.۲k
۱۶ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.