"عشق مافیایی من "
"عشق مافیایی من "
#part67
با بالا پایین شدن تخت فهمیدم کا ات اومده
چند مین بعد وقتی دیدم صدایی از ات در نمیاد خواستم چشامو باز کنم که احساس کرد چیزی لای موهام حرکت میکنم
انگشتای ظریف دخترکم بود که موهامو به باز گرفته بود
پس چشامو باز نکردم
اما با چسبوندن لبش به گونم دیگه نتونستم طاقت بیارم و همونطور چشم بسته دستمو انداختم دور کمرشو یه آن کشیدمش تو بغلم که جیغ خفه ای کشید اروم چشامو باز کردم به چشای سیاهش خیره شدم
کمی تو بغلم ول خورد تا از بغلم دربیاد که پاهاشو بین پاهام قفل کردم دیگه نتونست کاری کنه
کلافه پوفی کرد و سرشو بالا گرفت سرتق لب زد
_ولم کن
نوچی کردم که حرصی شد
دوباره حرفشو تکرار کرد منم که از حرص خوردنش لذت می بردم سرخوش دوباره نوچی کردم که عصبی جیغی زد و شروع کرد ول خوردن که از بغلم بیرون بیاد ولی من بیشتر به خودم فشردمشو نزدیکش شدم
با خنده گفتم
+کم ورجه وورجه کن وورجک!
انگار که از حرفم عصبی شده باشع گفت
_من وورجک نیستما!
یه تای ابرومو بالا انداختم و گفتم
+مطمعنی؟
اوهوم گفت که به خودمون اشاره کردم
+پس چرا تو بغلم گم شدی؟ از بس کوچیکی می تونم تو جیببم جاسازت کنم
_نخیر!!شما خیلی بزرگ...بزرگ که چه عرض کنم گنده تشریف دارین!!
با حرفش قهقه ای زدم که
نگاه حرصی بهم انداخت که با خنده سرمو پایین آوردم و پیشونیمو به پیشونیش گذاشتم و گفتم
+اینقد زبون نریز بچه !اونیکه قراره طلبکار باشه بندم نه شما که این جور داری زبون درازی میکنی برام
تو همون حالت چشاشو ریز کرد پرسید
_چه طلبی؟
آبرویی بالا انداختم
+اگه قراره دختر کوچولومون منو ببوسه چرا وقتی خوابم باید منو ماچ کنه؟اونم بدون اجازه ؟ هومم
لپای ات سرخ شدو سرشو انداخت پایین از این همه شیرین بودنش دلم براش قنج رفت دستمو زیر چونش گرفتمو سرمو بالا کردم اما هنوزم نگاهشو به پایین دوخته بود
+خب دیگه کوچولو راه فرار نداری باید تنبیه شی
با حرفم هول پرسید
_چه تنبیهی
#part67
با بالا پایین شدن تخت فهمیدم کا ات اومده
چند مین بعد وقتی دیدم صدایی از ات در نمیاد خواستم چشامو باز کنم که احساس کرد چیزی لای موهام حرکت میکنم
انگشتای ظریف دخترکم بود که موهامو به باز گرفته بود
پس چشامو باز نکردم
اما با چسبوندن لبش به گونم دیگه نتونستم طاقت بیارم و همونطور چشم بسته دستمو انداختم دور کمرشو یه آن کشیدمش تو بغلم که جیغ خفه ای کشید اروم چشامو باز کردم به چشای سیاهش خیره شدم
کمی تو بغلم ول خورد تا از بغلم دربیاد که پاهاشو بین پاهام قفل کردم دیگه نتونست کاری کنه
کلافه پوفی کرد و سرشو بالا گرفت سرتق لب زد
_ولم کن
نوچی کردم که حرصی شد
دوباره حرفشو تکرار کرد منم که از حرص خوردنش لذت می بردم سرخوش دوباره نوچی کردم که عصبی جیغی زد و شروع کرد ول خوردن که از بغلم بیرون بیاد ولی من بیشتر به خودم فشردمشو نزدیکش شدم
با خنده گفتم
+کم ورجه وورجه کن وورجک!
انگار که از حرفم عصبی شده باشع گفت
_من وورجک نیستما!
یه تای ابرومو بالا انداختم و گفتم
+مطمعنی؟
اوهوم گفت که به خودمون اشاره کردم
+پس چرا تو بغلم گم شدی؟ از بس کوچیکی می تونم تو جیببم جاسازت کنم
_نخیر!!شما خیلی بزرگ...بزرگ که چه عرض کنم گنده تشریف دارین!!
با حرفش قهقه ای زدم که
نگاه حرصی بهم انداخت که با خنده سرمو پایین آوردم و پیشونیمو به پیشونیش گذاشتم و گفتم
+اینقد زبون نریز بچه !اونیکه قراره طلبکار باشه بندم نه شما که این جور داری زبون درازی میکنی برام
تو همون حالت چشاشو ریز کرد پرسید
_چه طلبی؟
آبرویی بالا انداختم
+اگه قراره دختر کوچولومون منو ببوسه چرا وقتی خوابم باید منو ماچ کنه؟اونم بدون اجازه ؟ هومم
لپای ات سرخ شدو سرشو انداخت پایین از این همه شیرین بودنش دلم براش قنج رفت دستمو زیر چونش گرفتمو سرمو بالا کردم اما هنوزم نگاهشو به پایین دوخته بود
+خب دیگه کوچولو راه فرار نداری باید تنبیه شی
با حرفم هول پرسید
_چه تنبیهی
۲.۹k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.