دلنوشته لیلی
#دلنوشته_لیلی
#تنها-برای-چشمهایش
در آن هنگام که باران به وصال زمین میرسد و علفزار ها را آبستن از عشق میکند.....
در آن هنگام که بوی خاک تازه پیوندت را با طبیعت قلقلکی نرم و دلنشین میدهد...
در آن هنگام که موهایم در دست باد پیچ و تابی دارد همچون قلب همیشه در طغیانم....
در آن هنگام که تمام اجزای وجودم ذره به ذره حکایتی دارند از جنون و دیوانگی و قدرت....
در آن هنگام میگویم با روحم نه با کلام...
که تو را...."دوست دارم"...
که تشنه ی توام...تمام وجود دیوانه و شوریده ی من تورا خواهان است...
تویی که نمیدانم نامت را چه بگذارم...
تو لابه لای همین شعرهای دیوانه من متولد شدی...
بال و پرت را گشودی...
سینه ام را لمس کن...
که برای تو کهکشانی شده پر از طغیان....
به وطنت باز گرد...
#لیلی
#تنها-برای-چشمهایش
در آن هنگام که باران به وصال زمین میرسد و علفزار ها را آبستن از عشق میکند.....
در آن هنگام که بوی خاک تازه پیوندت را با طبیعت قلقلکی نرم و دلنشین میدهد...
در آن هنگام که موهایم در دست باد پیچ و تابی دارد همچون قلب همیشه در طغیانم....
در آن هنگام که تمام اجزای وجودم ذره به ذره حکایتی دارند از جنون و دیوانگی و قدرت....
در آن هنگام میگویم با روحم نه با کلام...
که تو را...."دوست دارم"...
که تشنه ی توام...تمام وجود دیوانه و شوریده ی من تورا خواهان است...
تویی که نمیدانم نامت را چه بگذارم...
تو لابه لای همین شعرهای دیوانه من متولد شدی...
بال و پرت را گشودی...
سینه ام را لمس کن...
که برای تو کهکشانی شده پر از طغیان....
به وطنت باز گرد...
#لیلی
۲۲.۰k
۲۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.