پارت ²⁰
(بادیگارد هات❤️🔥)
نبودم که عاشق بشم.
من به خودم قول دادم احساس عشق رو تو وجود خودم بکشم.الان اگه آریما بود میگفت زارت خانم عاشق کش:/
میدونم آریما هم از درون داغون ولی این طوری نشون نمیده.
ما بعد از مرگ پدر مادرمون باهم آشنا شدیم.
وقتی که تو خیابون ها آوار بودیم باهم برخورد کردیم و با سختی یه کار و جای خواب پیدا کردیم.
چون کسی نبود کمکمون کنه مجبور شدیم برای حفاظت از خودمون بریم کلاس بوکس و جودو و الان روی هر دوتا مسلطیم.
به خاطر همین تا الان دوام آوردیم.
نا گفته نماند ما قبلا پلیس بودیم در درجه بالا حالا بماند چرا اومدیم بیرون.
با صدای پیامک گوشیم به خودم اومدم.
میتسوری بود دوست قدیمی من و آریما.
نوشته بود:_سلام فردا با آریما بیا یه جایی همو ببینیم.
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.