پارت

پارت²²
(بادیگارد هات ❤️‍🔥)

_خب این پذیرایی مشترک ما و شماست.
بعد به سمتی اشاره کرد و گفت:
_این هم آشپزخونه است.
بعد از راه پله بالا رفتیم که چندتا اتاق بودن.
_خب این اتاقا هم مخصوص اعضا هستن که روی درشون اسمشون نوشته شده.
رفتیم ته راه رو و به دوتا اتاق اشاره کرد و گفت:
_این دوتا هم اتاق مهمان هستن که چون نمیدونستیم چه رنگی دوست دارین به طراح گفتیم خودش درست کنه.
سرمو تکون دادم و وارد اتاقی شدم که دهنم وا موند.
داشتم با تعجب به اتاق نگاه میکردم که ثورا پرسید:
_چته؟
هیچ حرفی نزدم که اونم اومد با دیدن تم اتاق که صورتی پر رنگ بود زد زیر خنده.
میدونست من از رنگ صورتی بدم میاد.مخصوصا پرنگ.
در حالی که اشک چشممو از خنده پاک میکرد گفت:
_اصلا یه درصد فکرشم نکن من اتاقمو با تو عوض کنم.
دیدگاه ها (۰)

پارت²³(بادیگارد هات❤️‍🔥)با حرص داشتم به اتاق نگاه میکردم.از ...

پارت²⁴(بادیگارد هات ❤️‍🔥)کارد میزدی خونم در نمی‌اومد.خواستم ...

پارت²¹(بادیگارد هات❤️‍🔥)نوشتم:_اوکی بیا کافه(....)بعد چند دق...

پارت ²⁰(بادیگارد هات❤️‍🔥)نبودم که عاشق بشم.من به خودم قول دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط