از چان وقتی زنشی و توی مراسمی برنده شدن و قهرین باهم و به
از چان وقتی زنشی و توی مراسمی برنده شدن و قهرین باهم و به دیدن اون و پسرا میری
ا.ت:دیشب با چانیه دعوای بدیکردیم معلومم نبود که تقصیر کیهه ولی دعوا کردیم امروزم چان و اعضا تو یه مراسم برنده شده بودن و منم باید میرفتم بهشون تبریک میگفتم بزا همینبلند شدملباسمو عوض کردموو رفتم بیرون گل براشون خریدم و رفتم سمت کمپانی
چان:دیشب با ا.ت یه دعوای بدی کردیم ولی معلوم نبود گه تقصیر من بود یا اون هیچ کدوممون هم معذرت خواهی نکرده بودیم حالا بگذریم امروز تویه مراسم برنده شدیم پسرا و من خیلی خوشحال بودیم وقتی به پسرا نگاه میکردم بیشتر خوشحال میشدم داشتم همین طور نگاش میکردم که در اتاق زده شد و یکی وارد شد اون ا.ت بود
ا.ت:سلامپسراااا تبریک میگمآفرین مثل همیشه عالی بودین👏🏻👏🏻❣🥳
اعضا:مرسی ا.ت
ا.ت:همین طور داشتم با پسرا صحبت میکردم گه دیدم چان داره عصبی نگامون میکنه بعدشم رفت سمت تراس منم دنبالش رفتم
ا.ت:چان بیا آشتی کنیمتقصیرمنبوده یا تو ولش کن فقط بیا آشتی کنیم منبدون ددیمنمیتونم
چان:آخ پرنسس من منم بدون تو نمیمتونم فقط باید بهمیه قول بدی
ا.ت:چه قولی
چان:دیگه نزدیک اون پسر عمو عنت نشی
ا.ت:باشه باشه قول میدم
چان:آفرین
ویو خودم😅
ا.ت و چان داشتن همو میبوسیدن 💋 که یهو سونگمین اومد تو تراس اونا از هم جداشدن
سونگمین:اَه اَه خجالت بکش پیز مرد
ا.ت:یااا به چان من نگو پیرمرد خودت پیر مرد تری
سونگمین:😒😑
چان :بسه بسه بریم تووو(با از اون لبخند قشنگاش)
ا.توسونگمین:باشه
خوب تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه
و در آخر ا.ت وچان باهمخوش بخت شدن😊🥹❣ کم بود بخشید 🥺
ا.ت:دیشب با چانیه دعوای بدیکردیم معلومم نبود که تقصیر کیهه ولی دعوا کردیم امروزم چان و اعضا تو یه مراسم برنده شده بودن و منم باید میرفتم بهشون تبریک میگفتم بزا همینبلند شدملباسمو عوض کردموو رفتم بیرون گل براشون خریدم و رفتم سمت کمپانی
چان:دیشب با ا.ت یه دعوای بدی کردیم ولی معلوم نبود گه تقصیر من بود یا اون هیچ کدوممون هم معذرت خواهی نکرده بودیم حالا بگذریم امروز تویه مراسم برنده شدیم پسرا و من خیلی خوشحال بودیم وقتی به پسرا نگاه میکردم بیشتر خوشحال میشدم داشتم همین طور نگاش میکردم که در اتاق زده شد و یکی وارد شد اون ا.ت بود
ا.ت:سلامپسراااا تبریک میگمآفرین مثل همیشه عالی بودین👏🏻👏🏻❣🥳
اعضا:مرسی ا.ت
ا.ت:همین طور داشتم با پسرا صحبت میکردم گه دیدم چان داره عصبی نگامون میکنه بعدشم رفت سمت تراس منم دنبالش رفتم
ا.ت:چان بیا آشتی کنیمتقصیرمنبوده یا تو ولش کن فقط بیا آشتی کنیم منبدون ددیمنمیتونم
چان:آخ پرنسس من منم بدون تو نمیمتونم فقط باید بهمیه قول بدی
ا.ت:چه قولی
چان:دیگه نزدیک اون پسر عمو عنت نشی
ا.ت:باشه باشه قول میدم
چان:آفرین
ویو خودم😅
ا.ت و چان داشتن همو میبوسیدن 💋 که یهو سونگمین اومد تو تراس اونا از هم جداشدن
سونگمین:اَه اَه خجالت بکش پیز مرد
ا.ت:یااا به چان من نگو پیرمرد خودت پیر مرد تری
سونگمین:😒😑
چان :بسه بسه بریم تووو(با از اون لبخند قشنگاش)
ا.توسونگمین:باشه
خوب تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه
و در آخر ا.ت وچان باهمخوش بخت شدن😊🥹❣ کم بود بخشید 🥺
۴.۵k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.