می ترسم از تاریک روشن ها
می ترسم از تاریک روشن ها
از قبل و بعد ِگریه ی زن ها
از زندگی با هم ولی تنها
از بدرقه تا راه آهن ها
از شوق ِ غمگین ِ رسیدن ها
از «#دوستت_دارم» شنیدن ها
از هر چه با من هست می ترسم
از چایِ مانده روی میز او
از آرزوهای عزیز ِاو
از اسم روی سینه ریزِ او
از ریتم موزیک مریض ِاو
از هر چه با من هست می ترسم
من می شناسم مثل غم او را
انگیزه ی آن چشم و ابرو را
آن خنده های ماجراجو را
آن تخت خواب ِمست، آن بو را...
گم کرده بودم آن خیابان را
پرواز روی بام تهران را
بغض ِکنار سید خندان را
قرض قرار چای و قلیان را
آن موی بی رحم پریشان را
من می روم پیدا کنم آن را...
#حسین_غیاثی
از قبل و بعد ِگریه ی زن ها
از زندگی با هم ولی تنها
از بدرقه تا راه آهن ها
از شوق ِ غمگین ِ رسیدن ها
از «#دوستت_دارم» شنیدن ها
از هر چه با من هست می ترسم
از چایِ مانده روی میز او
از آرزوهای عزیز ِاو
از اسم روی سینه ریزِ او
از ریتم موزیک مریض ِاو
از هر چه با من هست می ترسم
من می شناسم مثل غم او را
انگیزه ی آن چشم و ابرو را
آن خنده های ماجراجو را
آن تخت خواب ِمست، آن بو را...
گم کرده بودم آن خیابان را
پرواز روی بام تهران را
بغض ِکنار سید خندان را
قرض قرار چای و قلیان را
آن موی بی رحم پریشان را
من می روم پیدا کنم آن را...
#حسین_غیاثی
۸۱۴
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.