جهنم من با او فصل
جهنم من با او🍷 فصل ۲
# پارت ۳۳
ویو کوک : فکم درد میکرد و درست نمیتونستم غذا رو بخورم پس بیخیال شدم و رفتم سمت قهوه ساز تا یه قهوه درست کنم که ا.ت گفت ...
ا.ت : کوکی برات شیرموز درست کردم تو یخچاله قهوه نمیخواد
کوک : جدی ؟ مرسی قلب جونگکوک
ا.ت : خواهش عشقم ( تو ذهنش : شیرموزی برات درست کردم اونم چه جورممممم )
ویو کوک : شیرموز رو برداشتم و به سرعت بالا کشیدم مزش عالی بود رفتم سمت ا.ت و یه بوسه رو گونش گذاشتمو تشکر کردم و رفتم سمت اتاقم ...
ویو ا.ت : حیح الان ۵ یا ۱۰ دیقه دیگه قرصای تو شیرموز کار خودشون رو میکنن بیچاره چه بلاهایی که دارم سرش میارم ... ولی از حق نگذریم خیلی دوسش دارم ...
ویو کوک : وارد اتاق شدم و روی میز کارم نشستم و شروع به کار با کامپیوتر کردم کمی که گذشت نمیدونم چرا هوا اینقدر گرم شد بی اهمیت به کارم ادامه دادم ولی گرمام داشت شدید تر میشد پیرهنم رو در آوردم و پنجرهی اتاق رو باز کردم تا حالم بهتر شه ولی تغییری نکرد ... وایییی داشتم نیاز پیدا میکردم ... وایسا ببینم ... بعد خوردن شیرموز اینجوری شدم ؟ یه دفعه دو هزاریم افتاد و به سرعت از اتاق خارج شدم و رفتم سمت آشپزخونه ... ا.ت داشت چایی میخورد که حرصی گفتم .....
کوک : ا.تتتتتتتتتت
ویو ا.ت : داشتم میشمردم که دقیقا رو عدد ۱۰ اومد پایین و حرصی اسمم رو داد زد ... ایول ایول یا عشوه و خنده برگشتم سمتش و با صدای بچگونهای گفتم ...
ا.ت : جانم ؟
کوک : تو شیرموزه چی ریخته بود ؟
ا.ت : توش چی میریزن ؟ مواد شیرموز دیگه
کوک : ا.ت داغ کردم راستشو بگو
ا.ت : فقط انتقامم رو گرفتم حالا هم بر. تو اتاقت چون نه کمکت میکنم نهچیز دیگه ای زود باش زود
کوک : اوفففف واییی ا.ت چیکار کردیییی ؟ دختر دارم میمیرم از درددددد مگه کرم داری آخه ؟
ا.ت : حرف نباشه حقت بود تا تو باشی جلو الکس ( فیلیکس ) منو ضایع نکنی
کوک : بابا ول کن چرا اینقدر کینهایی توووو الکس ؟ مگه فیلیکس نی ؟
ا.ت : کوک قرصا رو حافظتم تاثییر گذاشتنا دوتا اسم داره داداشم
کوک : عه آره راست میگی .... من الان چیکار کنممم ؟
ا.ت : ( شونه هاشو بالا میندازه ) به من ربطی نداره خودت یه کاریش بکن
کوک : تلافیش رو سرت در میارم تو فقط وایسا ( رفت )
ا.ت : شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لپ لپ کند گه دانه دانه ( نیشخند )
ویو کوک : به سرعت رفتم بالا تو اتاق مشترکمون و لباسام رو در آوروم و رفتم داخل حموم آب سرد رو روی سرم باز کردم تا یکمی بهتر بشم ...
☆ پرش زمتنی بع ۴۵ مین بعد
ویو کوک : حالم قشنگ جا اومده بود و الان تو هموم نشسته بودم و داشتم برا ا.ت نقشه میکشیدم .... چیزای شومی تو سرم بود قراره بدترین ترس ا.ت رو جلو چشماش بکنم 😈
ویو ا.ت : .....
ادامه دارد ...
لایک ؟ کامنت ؟ این دوتا از یادبره نمیزارم🙁🎀
# پارت ۳۳
ویو کوک : فکم درد میکرد و درست نمیتونستم غذا رو بخورم پس بیخیال شدم و رفتم سمت قهوه ساز تا یه قهوه درست کنم که ا.ت گفت ...
ا.ت : کوکی برات شیرموز درست کردم تو یخچاله قهوه نمیخواد
کوک : جدی ؟ مرسی قلب جونگکوک
ا.ت : خواهش عشقم ( تو ذهنش : شیرموزی برات درست کردم اونم چه جورممممم )
ویو کوک : شیرموز رو برداشتم و به سرعت بالا کشیدم مزش عالی بود رفتم سمت ا.ت و یه بوسه رو گونش گذاشتمو تشکر کردم و رفتم سمت اتاقم ...
ویو ا.ت : حیح الان ۵ یا ۱۰ دیقه دیگه قرصای تو شیرموز کار خودشون رو میکنن بیچاره چه بلاهایی که دارم سرش میارم ... ولی از حق نگذریم خیلی دوسش دارم ...
ویو کوک : وارد اتاق شدم و روی میز کارم نشستم و شروع به کار با کامپیوتر کردم کمی که گذشت نمیدونم چرا هوا اینقدر گرم شد بی اهمیت به کارم ادامه دادم ولی گرمام داشت شدید تر میشد پیرهنم رو در آوردم و پنجرهی اتاق رو باز کردم تا حالم بهتر شه ولی تغییری نکرد ... وایییی داشتم نیاز پیدا میکردم ... وایسا ببینم ... بعد خوردن شیرموز اینجوری شدم ؟ یه دفعه دو هزاریم افتاد و به سرعت از اتاق خارج شدم و رفتم سمت آشپزخونه ... ا.ت داشت چایی میخورد که حرصی گفتم .....
کوک : ا.تتتتتتتتتت
ویو ا.ت : داشتم میشمردم که دقیقا رو عدد ۱۰ اومد پایین و حرصی اسمم رو داد زد ... ایول ایول یا عشوه و خنده برگشتم سمتش و با صدای بچگونهای گفتم ...
ا.ت : جانم ؟
کوک : تو شیرموزه چی ریخته بود ؟
ا.ت : توش چی میریزن ؟ مواد شیرموز دیگه
کوک : ا.ت داغ کردم راستشو بگو
ا.ت : فقط انتقامم رو گرفتم حالا هم بر. تو اتاقت چون نه کمکت میکنم نهچیز دیگه ای زود باش زود
کوک : اوفففف واییی ا.ت چیکار کردیییی ؟ دختر دارم میمیرم از درددددد مگه کرم داری آخه ؟
ا.ت : حرف نباشه حقت بود تا تو باشی جلو الکس ( فیلیکس ) منو ضایع نکنی
کوک : بابا ول کن چرا اینقدر کینهایی توووو الکس ؟ مگه فیلیکس نی ؟
ا.ت : کوک قرصا رو حافظتم تاثییر گذاشتنا دوتا اسم داره داداشم
کوک : عه آره راست میگی .... من الان چیکار کنممم ؟
ا.ت : ( شونه هاشو بالا میندازه ) به من ربطی نداره خودت یه کاریش بکن
کوک : تلافیش رو سرت در میارم تو فقط وایسا ( رفت )
ا.ت : شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لپ لپ کند گه دانه دانه ( نیشخند )
ویو کوک : به سرعت رفتم بالا تو اتاق مشترکمون و لباسام رو در آوروم و رفتم داخل حموم آب سرد رو روی سرم باز کردم تا یکمی بهتر بشم ...
☆ پرش زمتنی بع ۴۵ مین بعد
ویو کوک : حالم قشنگ جا اومده بود و الان تو هموم نشسته بودم و داشتم برا ا.ت نقشه میکشیدم .... چیزای شومی تو سرم بود قراره بدترین ترس ا.ت رو جلو چشماش بکنم 😈
ویو ا.ت : .....
ادامه دارد ...
لایک ؟ کامنت ؟ این دوتا از یادبره نمیزارم🙁🎀
- ۵.۶k
- ۲۹ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط