هوای چشم من دیگر نمی بارد تو اینجایی
هوای چشم من دیگر نمی بارد تو اینجایی
میان مردمک هایم، تو چون آیینه پیدایی
دلم دیگر نمی گیرد، ندارد سینه ام غصه
تو دریا چشم و دریا دل، تو با وسعت چو دریایی
نه چشم در به راه تو، نه من چشم انتظار تو
نفس جانم، اگر چه می روی تو، باز می آیی
سکوت خانه می میرد، وَ از تو گوشه می گیرد
تو سر تا پا نشاطی و سراسر شور و غوغایی
گهر می بارد از لعلت، زبانت قند و شیرینی
تو در بیداری من حس و حال خوبِ رویایی
نمی خواهم بهشتی را، اگر بی تو به من بخشد
برای من بهشت آنجاست، آنجا که توآنجایی
میان مردمک هایم، تو چون آیینه پیدایی
دلم دیگر نمی گیرد، ندارد سینه ام غصه
تو دریا چشم و دریا دل، تو با وسعت چو دریایی
نه چشم در به راه تو، نه من چشم انتظار تو
نفس جانم، اگر چه می روی تو، باز می آیی
سکوت خانه می میرد، وَ از تو گوشه می گیرد
تو سر تا پا نشاطی و سراسر شور و غوغایی
گهر می بارد از لعلت، زبانت قند و شیرینی
تو در بیداری من حس و حال خوبِ رویایی
نمی خواهم بهشتی را، اگر بی تو به من بخشد
برای من بهشت آنجاست، آنجا که توآنجایی
۸.۱k
۱۳ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.