پارت

پارت۳
غمگین وقتی عضو هشتم بودی
درخواستی
اون روز حال مینجی بدتر از همیشه بود و کنسرت داشتن مینجی توی کنسرت خودش و عالی نشون داد ولی حال واقعیش اینجوری نبود بعد از کنسرت مینجی به خونه خودش رفت و گوشیش و دوباره باز کرد و با هیت های بدتری مواجه شد و انقدر گریه کرد که نمیتونست نفس بکشه واقعا چرا اون مگه چیکار کرده بود که انقدر بدبختی بکشه اون فقط میخواست به ارزوهاش برسه خانواده سخت گیر داشتن و از دست دادن خانوادش براش کم بود که الان نباید کسی هم همراه خودش داشته باشه مینجی امیدی برای زندگی نداشت ولی یکم دیگه هم صبر کرد اون واقعا براش سخت بود تحمل این زندگی اصن مگه چندسالش بود
علاوه بر همه اینا مینجی باید یه عشق یه طرفه هم تحمل میکرد همه اعضا مینجی رو به عنوان خواهر کوچولوشون میدیدن ولی مینجی بینهایت عاشق یونگی بود جوریکه میخواست بخاطرش تمام دنیارو به آتیش بکشونه ولی این عشق یکطرفه بود
فردای اون روز وقتی به اتاق تمرین رسید همین که میخواست در رو باز کنه چیزهایی شنید که هیج وقت نباید میشنید اون دختر همینجوری هم توی حال روحی بدی بود و خیلی وقتا خواست زندگیش و تموم کنه و وقتی اون حرفارو شنید دیگه دنیا براش سیاه و تار شد
..............
دیدگاه ها (۰)

پارت۴غمگین عضو هشتمدرخواستی *حرفایی که‌مینجی شنید*یونگی:بچه ...

پارت۵غمگین عضو هشتمدرخواستی مینجی تمام قرص‌هایی که توی خونه ...

پارت ۲غمگین عضو هشتمدرخواستی قبل کنسرت وقتی مینجی آماده شده ...

وقتی عضو هشتمی و بیماری قلبی و آسم داری غمگیندرخواستی هونگ م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط