شود تا ظلمتم از

شود تا ظلمتم از
بازی چشمت چراغانی ،
مرا درياب
ای خورشيد در چشم تو زندانی !
دیدگاه ها (۰)

با درد بساز چون دوای تو منمدر کس منگر که آشنای تو منمگر کشته...

گرچه یادی نکند پیش خود اما همه شب دم به دم خاطر او میگذرد از...

گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشتگفتا که بنشناسم من خویش ز...

ای ساکن جان من آخر به کجا رفتیدر خانه نهان گشتی یا سوی هوا ر...

🍃 #چهارشنبه_های_زیارتی تو که یک گوشه‌ی چشمت غم عالم ببردحیف...

ای خداوند، راه خود را به من بنما و طریق‌های خویش را به من بی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط