فیک شرط دروغ پارت ۸

#بی_تی_اس #فیکشن #فیک
#فیک_شرط_دروغ #شرط_دروغ
#فیک_بی_تی_اس
#پارت_۸
#part_8
__________
رونا ویو:
رونا.کامسامیدا (ممنونم)
و به حالت کیوتی رفتم داخل...جونگکوک اومد و دستشو گراشت روی شونه های من؛ من در مقابل دخترای دیگه خیلی دراز و دیلاقم! چرا انقدر دربرابر جونگکوک کوتوله و نینی به نظر میام!؟
سرمو بردم بالا و توی چشمای گِرد و درشت مشکیش زل زدم..!
رونا.دیگه داری زیاده روی میکنی؛من هنوز تورو نبخشید مستر جئون!
جونگکوک.اوممم،پس باید ناز بکشم..! خب چجوری از دلت دربیارم خانم خوشگله؟!
پوزخند زدم.
_خب..سعی نکن انجامش بدی!
جونگکوک.ولی من خیلی لجباز تر از اونی هستم که بتونی تصور کنی..!
رونا. اگه به خودت لجباز..پس یعنی نمیدونی لجبازی چیه!بشین و تماشا کن...
از اون لبخندای مستطیلیم زدم.. جوری که دندونای خرگوشیم مشخص شد!
خب عملیات با موفقیت انجام شد. آره از چشماش مشخصه مثل وقتی قلب من براش رفت شده!
آسانسور رسید...
در حالی که تقریبا همه‌ی اعضای بی تی اس داشتن مارو نگاه میکردن،دستشو از روی شونه هام برداشتم و رفتم بیرون.
اوه،اوه! از شانس جالبم کارفرما مثل جن جلوی در آسانسور وایساده بود...
حالا این یکی رو چیکارش کنم!؟