فیک شرط دروغ پارت ۹
#بی_تی_اس #فیکشن #فیک
#فیک_شرط_دروغ #شرط_دروغ
#فیک_بی_تی_اس
#پارت_۹
#part_9
__________
سرم و پایین انداخته بودم و چیزی نمیگفتم.
شوگا. آهای زنیکه... کاری باهاش نداشته باش.
برگشتم و دیدم پشت سرم شوگا،جونگکوک و تهیونگ وایسادن.
بهشون چشم غره رفتم و لب زدم
**بریییید...خودم درستش میکنم شما برین**
توجهی نکردن و هر سه تاشون دوباره با جدیت به کارفرمام زل زدن.
رونا. ببخشید...دیگل تکرار نمیشه**تعظیمکردم**
کارفرما اصلا به من نگاه هم نمیکرد
و فقط به شوگا و جونگکوک و تهیونگ نگاه میکرد.
با ذوق و لبخند رفت طرفشون...
و با ناز و عشوه ی خاصی سعی میکرد کیوت باشه!
واقعا حس میکنم الان قراره همینجا بالا بیارم.
با قدم های کوچیک رفت و به جونگکوک نزدیک شد.
خودش رو خیلی به جونگکوک نزدیک کرد
طوری که صورتش با سینه ی جونگکوک فاصله ی زیادی نداشت
دستشو تقریبا برده بود روی شونه ی جونگوک که...
(اوه اوه رگ عصبانیت رونا زد بالا)
دیگه طاقت نیاوردم...
__________
بچه ها ببخشید کم بود.
میخواستم آف بزنم چون واقعا حالم بده.
ولی دلم نیومد...
شما هم آخه دلتون میااااد تا اینجا اومدید لایک نکنییید؟
#فیک_شرط_دروغ #شرط_دروغ
#فیک_بی_تی_اس
#پارت_۹
#part_9
__________
سرم و پایین انداخته بودم و چیزی نمیگفتم.
شوگا. آهای زنیکه... کاری باهاش نداشته باش.
برگشتم و دیدم پشت سرم شوگا،جونگکوک و تهیونگ وایسادن.
بهشون چشم غره رفتم و لب زدم
**بریییید...خودم درستش میکنم شما برین**
توجهی نکردن و هر سه تاشون دوباره با جدیت به کارفرمام زل زدن.
رونا. ببخشید...دیگل تکرار نمیشه**تعظیمکردم**
کارفرما اصلا به من نگاه هم نمیکرد
و فقط به شوگا و جونگکوک و تهیونگ نگاه میکرد.
با ذوق و لبخند رفت طرفشون...
و با ناز و عشوه ی خاصی سعی میکرد کیوت باشه!
واقعا حس میکنم الان قراره همینجا بالا بیارم.
با قدم های کوچیک رفت و به جونگکوک نزدیک شد.
خودش رو خیلی به جونگکوک نزدیک کرد
طوری که صورتش با سینه ی جونگکوک فاصله ی زیادی نداشت
دستشو تقریبا برده بود روی شونه ی جونگوک که...
(اوه اوه رگ عصبانیت رونا زد بالا)
دیگه طاقت نیاوردم...
__________
بچه ها ببخشید کم بود.
میخواستم آف بزنم چون واقعا حالم بده.
ولی دلم نیومد...
شما هم آخه دلتون میااااد تا اینجا اومدید لایک نکنییید؟
- ۸.۵k
- ۳۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط