♡My little lady♡
پارت ۱۵_
(_سه می
÷مارگارت
×سونی
+تهیونگ)
×لطفن راهنماییش کن و کمکش کن وسایلشو جمع کنه
بعدم شروع کرد با ناخوناش ور رفتن و با لحن پراز کنایه گفت
×آخه جای کلفت توی اتاق اربابش نیست که ....
خونم به جوش اومده بود ، دیگه واقعا نمیتونستم تحملش کنم
_ببین جنده خانوم ، من از اون دخترای بی زبون نیستم که هر دستوری بخوای بهش بدی !
بعدم اینجا خونهی تهیونگه نه تو ! اختیار عوض کردن اتاقاروهم نداری
×همین تهیونگ جونت که انقد بهش مینازی فک کردی تورو واسه چی میخواد ؟ فقد واسه برطرف کردن هوسشی ! واقعا فک کردی میتونی باهاش باشی ؟
هه از تو بعیده دختر کوچولو ، بهت میخوره باهوش باشی ! حالاام گمشو تو اتاقت تا بیشتر از این عصبیم نکردی
اینو که گفت جا خوردم ؛ شایدم حق با اون باشه
هیچ جوابی نداشتم که بهش بدم
به زور بغضمو قایم کردم هلش دادم و از کنارش رد شدم ؛ درو باز کردمو رفتم بیرون
نزدیکای غروب افتاب بود ، توی خیابون راه میرفتمو گریه میکردم ، نمیدونستم کجام و دارم کجا میرم ، فقط میرفتم و حرفای سونی از تو ذهنم رد میشد
ساعت ها سرگردون توی خیابون بودم
به ساعت مچیم نگاه کردم (۱:۵۳)
نصفه شبی کجا باید برم ؟ اصن کجام ؟
کمترین چیزی که بهش فکر میکردم همین بود
پاهام شدیدن ذوق ذوق میکرد و سرم نبض میزد ، خودمو روی یکی از صندلیای گوشهی خیابون انداختم ، دیگه اشکام در نمیومد ؛ هوا سرد سرد بود ولی داشتم از درون اتیشمیگرفتم
چند دقیقه ای روی صندلی نشسته بودم ؛ سرمو به دیوار تکیه دادم
تهیونگ برای بار صدم داشت بهم زنگ میزد.
۷ مسیج و ۹ میسکال
[وارد صفحه چتشون میشه]
+چرا جواب نمیدی ؟
+سهمی؟
+دارم نگران میشم
+خوبی ؟
+کجایی؟
+سهمی جواب بده
+دارم دیوونه میشم چرا جواب نمیدی ؟
بالافاصله بعداز آن شدنم تکست داد :
+چه عجب بالاخره آنلاین شدی !
و بهم زنگ زد گوشیو خاموش کردم
+سهمی وقتی بهت میگم جواب بده ؛ جواب میدی
دوباره زنگ زد
_چی میخوای از جون من ؟ ولم کن !
+چی شده ؟
_هیچی ! نمیخوام صداتو بشنوم ، همه چی تموم شد !
+چی داری میگی ؟
_نمیفهمی چی میگم ؟ گوشات مشکل دارن ؟ میگم تموم شد میفهمییی؟؟؟؟
+چی شده سهمی ؟
گوشیو روش قطع کردم
از شدت خستگی نفهمیدم چجوری در عرض چند دقیقه خوابم برد
(ساعت ۵:۴۷ دقیقه صبح)
تو عالم خوابو بیداری بودم که یه لحظه چشام باز شد دیدم توی یه وَنم که.....
هاااییی پارت جدیددددد
حمایت فراموش نشه هاااا
یکی تو پست قبلی کامنت گذاشته بود داره شبیه سیندرلا میشه
خاستم بگم سهمی سلیطه تر از این حرفاس که خدمتکار بشه :>>>
#فیک
#فیک_مافیایی
#فیک_بی_تی_اس
#تهیونگ
#کیم_تهیونگ
#بی_تی_اس
(_سه می
÷مارگارت
×سونی
+تهیونگ)
×لطفن راهنماییش کن و کمکش کن وسایلشو جمع کنه
بعدم شروع کرد با ناخوناش ور رفتن و با لحن پراز کنایه گفت
×آخه جای کلفت توی اتاق اربابش نیست که ....
خونم به جوش اومده بود ، دیگه واقعا نمیتونستم تحملش کنم
_ببین جنده خانوم ، من از اون دخترای بی زبون نیستم که هر دستوری بخوای بهش بدی !
بعدم اینجا خونهی تهیونگه نه تو ! اختیار عوض کردن اتاقاروهم نداری
×همین تهیونگ جونت که انقد بهش مینازی فک کردی تورو واسه چی میخواد ؟ فقد واسه برطرف کردن هوسشی ! واقعا فک کردی میتونی باهاش باشی ؟
هه از تو بعیده دختر کوچولو ، بهت میخوره باهوش باشی ! حالاام گمشو تو اتاقت تا بیشتر از این عصبیم نکردی
اینو که گفت جا خوردم ؛ شایدم حق با اون باشه
هیچ جوابی نداشتم که بهش بدم
به زور بغضمو قایم کردم هلش دادم و از کنارش رد شدم ؛ درو باز کردمو رفتم بیرون
نزدیکای غروب افتاب بود ، توی خیابون راه میرفتمو گریه میکردم ، نمیدونستم کجام و دارم کجا میرم ، فقط میرفتم و حرفای سونی از تو ذهنم رد میشد
ساعت ها سرگردون توی خیابون بودم
به ساعت مچیم نگاه کردم (۱:۵۳)
نصفه شبی کجا باید برم ؟ اصن کجام ؟
کمترین چیزی که بهش فکر میکردم همین بود
پاهام شدیدن ذوق ذوق میکرد و سرم نبض میزد ، خودمو روی یکی از صندلیای گوشهی خیابون انداختم ، دیگه اشکام در نمیومد ؛ هوا سرد سرد بود ولی داشتم از درون اتیشمیگرفتم
چند دقیقه ای روی صندلی نشسته بودم ؛ سرمو به دیوار تکیه دادم
تهیونگ برای بار صدم داشت بهم زنگ میزد.
۷ مسیج و ۹ میسکال
[وارد صفحه چتشون میشه]
+چرا جواب نمیدی ؟
+سهمی؟
+دارم نگران میشم
+خوبی ؟
+کجایی؟
+سهمی جواب بده
+دارم دیوونه میشم چرا جواب نمیدی ؟
بالافاصله بعداز آن شدنم تکست داد :
+چه عجب بالاخره آنلاین شدی !
و بهم زنگ زد گوشیو خاموش کردم
+سهمی وقتی بهت میگم جواب بده ؛ جواب میدی
دوباره زنگ زد
_چی میخوای از جون من ؟ ولم کن !
+چی شده ؟
_هیچی ! نمیخوام صداتو بشنوم ، همه چی تموم شد !
+چی داری میگی ؟
_نمیفهمی چی میگم ؟ گوشات مشکل دارن ؟ میگم تموم شد میفهمییی؟؟؟؟
+چی شده سهمی ؟
گوشیو روش قطع کردم
از شدت خستگی نفهمیدم چجوری در عرض چند دقیقه خوابم برد
(ساعت ۵:۴۷ دقیقه صبح)
تو عالم خوابو بیداری بودم که یه لحظه چشام باز شد دیدم توی یه وَنم که.....
هاااییی پارت جدیددددد
حمایت فراموش نشه هاااا
یکی تو پست قبلی کامنت گذاشته بود داره شبیه سیندرلا میشه
خاستم بگم سهمی سلیطه تر از این حرفاس که خدمتکار بشه :>>>
#فیک
#فیک_مافیایی
#فیک_بی_تی_اس
#تهیونگ
#کیم_تهیونگ
#بی_تی_اس
۱۱.۰k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.