مریم
#مریم
حضور دستی رویه شونم حس کردم سرمو برگردوندم که چشمام خورد به دوتا چشم مشکی با صدای نازک و تو دماغیش گفت:ببخشید مریم خانم اگه بهت شک کردم اخه مسعود این کارا ازش بعید نیس به خودم اومدم خودمو جمع و جور کردم:نه چیزه اشکالی نداره حوابمو با یه لبخند داد و دست دخترشو گرفت و رفت پیش مسعود...
معدم از گشنگی لحظه ای دست از قر قر کردن برنداشت قبل از اینکه بریم رهام و امیر ماسک گذاشتن و کلاه پوشیدن بحدی کلاه کشیده بودن پایین که خودمم شک میکردم اینا رهامیرن یا اشتباهی اومدم...
همگی بسمت در ورودی رستوران حرکت کردیم حدس میزدم که داخل خیلی شیک و باکلاس باشه رفتیم تو که حدسم درست بود به طبقه بالا حرکت کردیم امیر یه میز بزرگ ۱۳ نفره انتخاب کرد همگی نشستن رو به نرگس گفتم:ما بریم دستامون بشوریم بعد بیایم بشینیم نرگس سری بعنوان باشه تکون داد و بسمت سرویس بهداشتی رفتیم نرگس داشت دستاشو میشست:مریم چرا بیخبر اومدی کیش تو که هرجا میرفتی میگفتی
چینی به دماغم دادم:خب چند روز بود اس نداده بودی منم فکر کردم خانوادت از گند کاری که میکردیم با خبر شدن بخاطر همین نگفتم نرگس نیشخندی زد:هه خانوادم
از نیشخندش جا خوردم:راستس نرگس خانوادت کو چرا تنهایی خانوادت خبر دارن که با رهامیری؟
نرگس پوف کلافه ای کشید:بعدا همه چیو برات توضیح میدم باشه ایی زیر لب گفتیم و رفتیم پیش بچه ها همشون نشسته بودن و مشغول صحبت کردن بودن فقط دو صندلی خالی بود یکی کنار یاشار یکی کنار مسعود نرگس بدون درنگ رفت پیش مسعود نشست منم چاره ایی نداشتم رفتم پیش یاشار نشستم نگاه مهربونی بهم انداخت و با لحن مهربون گفت:ما برا همه میکس سفارش دادیم واسه شما هم سفارش دادی زیر لب تشکری کردن و با ناخونام ور رفتم سنگینی نگاه کسی رو خودم حس کردن خواستم بیخیال بشم که این نگاه خیلی اذیتم میورد سرمو بردم بالا که چشام قفل شد تو دوتا چشای شیطون و مهربون لبخندی به یاشار تحویل دادم و سعی کردن حواسمو پرت کنم به نرگس نگاه کردمکه مشغول بحث با مسعود بود...
ادامخ پست بعد😊💙👈
حضور دستی رویه شونم حس کردم سرمو برگردوندم که چشمام خورد به دوتا چشم مشکی با صدای نازک و تو دماغیش گفت:ببخشید مریم خانم اگه بهت شک کردم اخه مسعود این کارا ازش بعید نیس به خودم اومدم خودمو جمع و جور کردم:نه چیزه اشکالی نداره حوابمو با یه لبخند داد و دست دخترشو گرفت و رفت پیش مسعود...
معدم از گشنگی لحظه ای دست از قر قر کردن برنداشت قبل از اینکه بریم رهام و امیر ماسک گذاشتن و کلاه پوشیدن بحدی کلاه کشیده بودن پایین که خودمم شک میکردم اینا رهامیرن یا اشتباهی اومدم...
همگی بسمت در ورودی رستوران حرکت کردیم حدس میزدم که داخل خیلی شیک و باکلاس باشه رفتیم تو که حدسم درست بود به طبقه بالا حرکت کردیم امیر یه میز بزرگ ۱۳ نفره انتخاب کرد همگی نشستن رو به نرگس گفتم:ما بریم دستامون بشوریم بعد بیایم بشینیم نرگس سری بعنوان باشه تکون داد و بسمت سرویس بهداشتی رفتیم نرگس داشت دستاشو میشست:مریم چرا بیخبر اومدی کیش تو که هرجا میرفتی میگفتی
چینی به دماغم دادم:خب چند روز بود اس نداده بودی منم فکر کردم خانوادت از گند کاری که میکردیم با خبر شدن بخاطر همین نگفتم نرگس نیشخندی زد:هه خانوادم
از نیشخندش جا خوردم:راستس نرگس خانوادت کو چرا تنهایی خانوادت خبر دارن که با رهامیری؟
نرگس پوف کلافه ای کشید:بعدا همه چیو برات توضیح میدم باشه ایی زیر لب گفتیم و رفتیم پیش بچه ها همشون نشسته بودن و مشغول صحبت کردن بودن فقط دو صندلی خالی بود یکی کنار یاشار یکی کنار مسعود نرگس بدون درنگ رفت پیش مسعود نشست منم چاره ایی نداشتم رفتم پیش یاشار نشستم نگاه مهربونی بهم انداخت و با لحن مهربون گفت:ما برا همه میکس سفارش دادیم واسه شما هم سفارش دادی زیر لب تشکری کردن و با ناخونام ور رفتم سنگینی نگاه کسی رو خودم حس کردن خواستم بیخیال بشم که این نگاه خیلی اذیتم میورد سرمو بردم بالا که چشام قفل شد تو دوتا چشای شیطون و مهربون لبخندی به یاشار تحویل دادم و سعی کردن حواسمو پرت کنم به نرگس نگاه کردمکه مشغول بحث با مسعود بود...
ادامخ پست بعد😊💙👈
۳.۶k
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.