رمان تاوان دروغ پارت بیست وهفتم
رمان تاوان دروغ #پارت_بیست_وهفتم
اگه اون روز بارونی سر وقت به قرارم میرسیدم ....
اگه از یه مسیر دیگه میرفتم تو رو هیچوقت نمیدیدم ....
شب تاریک و ترافیک منو سمت تو کشوندن ....
شب و بارون و خیابون ما رو به همدیگه رسوندن ....
شب و بارون و خیابون ما رو به همدیگه رسوندن ....
یه شام رمانتیک ، یه لبخند فوق العاده ....
یه سوپرایز شیرین ، یه حلقه ازدواج ساده ....
یه شب پر از عشق ، که با تو خوابم نمیبره ....
یه ماشین قرمز واسه یه شمال دو نفره ....
اسمت تو هر نفسمه ....
بهت دل بستم یه عالمه ....
غرورمو میشکونم و میگم عاشقتم پیش همه ....
حواسمو پیشت جا میزارم ....
شبا از فکر تو بیدارم ....
من هیچکسو مثل تو اینجوری از ته دل دوست ندارم ....
یه شام رمانتیک ، یه لبخند فوق العاده ....
یه سوپرایز شیرین ، یه حلقه ازدواج ساده ....
یه شب پر از عشق ، که با تو خوابم نمیبره ....
یه ماشین قرمز واسه یه شمال دو نفره ....
یه شام رمانتیک ، یه لبخند فوق العاده ....
یه سوپرایز شیرین ، یه حلقه ازدواج ساده ....
یه شب پر از عشق ، که باتو خوابم نمیبره ...
یه ماشین قرمز واسه یه شمال دو نفره ....
( شام رمانتیک _ سحر )
از اونجایی که عاشق سحر بودم زیر لب باهاش میخوندم . کلا از بین خواننده های زن خارجی دو نفرو بیشتر دوس ندارم که اولی سحره . حدود اولای اهنگ بعد بود که به یه پاساژ رسیدیم . ایول چه جای توپیه همه چی داره !!! از شیر مرغ گرفته تا جون ادمیزاد ( اگ درست گفته باشم 😄 ) . حتما باید یه کاپشنی بارونی چیزی بخرم . خیلی احتیاج دارم . در این لحظه بهدخت گفت : خب دیگه چی نازنین جان ؟ فقط کاپشن یا بارونی میخوای یا بازم چیزی احتیاج داری ؟
دسمو گذاشتم جلو دهنمو گفتم : ای وای بازم بلند گفتم ؟
سه تایی بهم خندیدن و بهدخت سرشو تکون داد و گف : از دست رفتی گلم
خو باشه تو خوبی بهدخت جان . حالا برام فاز مهربونیش گرفته . پررو خانوم جقله ( درست نوشتم نمیدونم 😄 ) !!!
بازم اون سه تا بهم خندیدن . _ ها چیه ؟ چرا هر و هر میخندیدن ؟
و از اخم بهدخت متوجه شدم که بازم فکرمو بلند بلند گفتم و با یه لبخند بسیار انسان دوستانه به افق خیره شدم .
نیلو _ خب بچه ها بنظرم بریم بگردیم دیگ.
_ دیگه چی عزیز دلم ؟ امری چیزی ؟
نیلو _ نه ممنون همین یه کارم کنی زحمت میکشی 😒 😔
و در حالی که راه میرفتم یه زبون درازی بهش کردم و به راه رفتنم ادامه دادم . این دو تا دختر امشب که کشتنم ندن صلوااات . چقدم تیکه میکه میندازنا عجبببب.
ذهنم : حالا اینا اولشه عزیزم . کم کم عادت میکنی .
تو یکیدیه خفه باو بزا یه امشبو از دستت راحت باشیم رفیق ...
اگه اون روز بارونی سر وقت به قرارم میرسیدم ....
اگه از یه مسیر دیگه میرفتم تو رو هیچوقت نمیدیدم ....
شب تاریک و ترافیک منو سمت تو کشوندن ....
شب و بارون و خیابون ما رو به همدیگه رسوندن ....
شب و بارون و خیابون ما رو به همدیگه رسوندن ....
یه شام رمانتیک ، یه لبخند فوق العاده ....
یه سوپرایز شیرین ، یه حلقه ازدواج ساده ....
یه شب پر از عشق ، که با تو خوابم نمیبره ....
یه ماشین قرمز واسه یه شمال دو نفره ....
اسمت تو هر نفسمه ....
بهت دل بستم یه عالمه ....
غرورمو میشکونم و میگم عاشقتم پیش همه ....
حواسمو پیشت جا میزارم ....
شبا از فکر تو بیدارم ....
من هیچکسو مثل تو اینجوری از ته دل دوست ندارم ....
یه شام رمانتیک ، یه لبخند فوق العاده ....
یه سوپرایز شیرین ، یه حلقه ازدواج ساده ....
یه شب پر از عشق ، که با تو خوابم نمیبره ....
یه ماشین قرمز واسه یه شمال دو نفره ....
یه شام رمانتیک ، یه لبخند فوق العاده ....
یه سوپرایز شیرین ، یه حلقه ازدواج ساده ....
یه شب پر از عشق ، که باتو خوابم نمیبره ...
یه ماشین قرمز واسه یه شمال دو نفره ....
( شام رمانتیک _ سحر )
از اونجایی که عاشق سحر بودم زیر لب باهاش میخوندم . کلا از بین خواننده های زن خارجی دو نفرو بیشتر دوس ندارم که اولی سحره . حدود اولای اهنگ بعد بود که به یه پاساژ رسیدیم . ایول چه جای توپیه همه چی داره !!! از شیر مرغ گرفته تا جون ادمیزاد ( اگ درست گفته باشم 😄 ) . حتما باید یه کاپشنی بارونی چیزی بخرم . خیلی احتیاج دارم . در این لحظه بهدخت گفت : خب دیگه چی نازنین جان ؟ فقط کاپشن یا بارونی میخوای یا بازم چیزی احتیاج داری ؟
دسمو گذاشتم جلو دهنمو گفتم : ای وای بازم بلند گفتم ؟
سه تایی بهم خندیدن و بهدخت سرشو تکون داد و گف : از دست رفتی گلم
خو باشه تو خوبی بهدخت جان . حالا برام فاز مهربونیش گرفته . پررو خانوم جقله ( درست نوشتم نمیدونم 😄 ) !!!
بازم اون سه تا بهم خندیدن . _ ها چیه ؟ چرا هر و هر میخندیدن ؟
و از اخم بهدخت متوجه شدم که بازم فکرمو بلند بلند گفتم و با یه لبخند بسیار انسان دوستانه به افق خیره شدم .
نیلو _ خب بچه ها بنظرم بریم بگردیم دیگ.
_ دیگه چی عزیز دلم ؟ امری چیزی ؟
نیلو _ نه ممنون همین یه کارم کنی زحمت میکشی 😒 😔
و در حالی که راه میرفتم یه زبون درازی بهش کردم و به راه رفتنم ادامه دادم . این دو تا دختر امشب که کشتنم ندن صلوااات . چقدم تیکه میکه میندازنا عجبببب.
ذهنم : حالا اینا اولشه عزیزم . کم کم عادت میکنی .
تو یکیدیه خفه باو بزا یه امشبو از دستت راحت باشیم رفیق ...
۷۲.۷k
۱۱ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.