چه کنم با دل خودبا تو بمانم یا نه

چه کنم با دل خود؛با تو بمانم یا نه..؟
با صدای غزلم از تو بخوانم یا نه..؟

گفته اند قصه ی هر عشق جدایی و غم است....
چه کنم...؟ این غم تو قصه بدانم یا نه...؟

در نبود تو اگر؛شخص غریبی آمد...
من به امید تو از خویش برانم یا نه...؟

مانده ام بار دگر باز شوی همدم من...؟
میدهی باز به انگشت نشانم یا نه...؟

یک قدم پیش و یکی پس؛به جنونم آری....؟
میکنی در طلب بوسه کمانم یا نه...؟

وقت دلتنگی و ماتم؛بغلم می آیی...؟
می شوی مونس تنهایی جانم یا نه...؟

یک معما شدی از بس که عجیبی؛تو بگو.....
چه کنم با دل خود؛با تو بمانم یا نه...؟
دیدگاه ها (۱۳)

تملی معاک ولو حتی بعید عنی فی قلبی هواک تملی معاک تملی فبالی...

شاعر شده ام غرق غزل هایغم انگیزحالا منم و زردی و بی برگیپایی...

سنگ باش بانو!شیشه که باشی می‌شکنند تو را به جرم شفافی و میگو...

دیوانه جان!تو چه می دانیکسی که همه چیز را می سپارد به دلچه ر...

چه کنم با دل خود ؛ با تو بمانم یا نه..؟با صدای غزلم از تو بخ...

عشق ( درد بی پایان)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط