Part

Part ¹¹¹
ا.ت ویو:
چشمامو بسته بودم و فکر میکردم تا خوابم ببره..مدتی گذشت در اتاق باز شد و من در همون حالت موندم.. صدای قدم های اشناش رو میشنیدم..سمت تخت اومد..درست کنار تخت جایی که من خوابیده بودم متوقف شد..نفس هاش منظم بود..دلم نمیخواست چشمامو باز کنم..فشار دست تهیونگ روی ملافه روم احساس میکردم..ملافه توسط تهیونگ بالاتر کشیده شد..فشار دستش اروم کم شد..این نشون میداد دستش رو از روی ملافه برداشته..تهیونگ با صدایی اروم لب زد
تهیونگ:متاسفم ا.ت..نمیخواستم تو رو وارد این بازی کنم..ولی راه دیگه ای نداشتم..امیدوارم بعدا بتونی منو ببخشی
تن صداش اروم و اروم تر میشد..قلبم به درد اومد..من اونو عمیقا دوست داشتم و حرفاش قلبمو به درد میاورد..صدای قدم هایی که ازم دور میشدن رو به وضوح میشنیدم..تهیونگ هنوز داخل اتاق بود..چشمام هنوز بسته بودن و به حرفای چند لحظه پیش تهیونگ فکر میکردم..

امیدوارم بعدا بتونی منو ببخشی

تک تک کلماتش منو میسوزوند..از درون می سوختم و قلبم به درد میومد..با چشمای بسته و در ظاهری ماننده خواب گریه میکردم..کریه ای بی صدا اما پر درد..چشمامو کمی از هم فاصله دادم..تهیونگ روی مبل روبروی پنجره نشسته بود..دوباره چشمامو بستم و این دفعه به خواب فرو رفتم...

خوابیدن با ذهنی نا ارام و دلی شکسته ممکنه کاری کنه که دیگه از خواب بیدار نشید..ولی من به امید دیدن دوباره اون مرد بیدار شدم

با احساسی غریب از خواب بیدار شدم..حس بدی کل وجودمو فرا گرفته بود..نگاهی به اطراف کردم..اسمون داشت روشن میشد..نگاهی به کنارم انداختم..تهیونگ غرق در خواب..لبخندی به چهره زیباش زدم و بعد نگاهمو ازش گرفتم..نگاهی که دوست داشت ساعت ها به اون خیره شود..ولی دیگر نه
از جام بلند شدم و سمت حمام رفتم..دوش اب سرد سرحالم میکرد..دوش رو باز کردم و زیر اب سرد قرار گرفتم..سردی اب گرمای بدنمو کاهش میداد..اینجوری از گرمای بدنم فرار میکردم..با گرفتن دوشی کوتا اب رو بستم..حوله رو دور خودم پیچیدم و سمت در حمام رفتم..در رو باز کردم و نگاهی به بیرون انداختم..هنوز خواب بود..سمت لباس هایی که از قبل گذاشته بودم رفتم و پوشیدم..موهای خیسم رو با حوله خشک کردم..اسمون کاملا روشن شده بودن..نور خورشید از بین ابر های تیره که توی اسمون بودن گذر کرده بود و به زمین تابیده شده بود..پرده های حریر روی پنجره با نور خورشید بدجور زیبا شده بودن..نگاهم به بیرون از پنجره افتاد..جنگل و دشت سبز دور عمارت گیرایی بالایی داشت..نگاهم و سمت تهیونگ که خواب بود چرخوندم..بعد از رفتن من کی قراره کنار تهیونگ بمونه..امیدوارم هر کسی که هست مراقب تهیونگ باشه..انقد محو تماشای اون شده بودم که متوجه بیدار شدنش نشدم..
تهیونگ:کی بیدار شدی؟..
به خودم اومدم
ا.ت:..

ادامه دارد 🍷
دیدگاه ها (۱۹۸)

Part ¹¹²ا.ت ویو:به خودم اومدم ا.ت:خیلی وقت نیستتهیونگ سرش رو...

Part ¹¹³ا.ت ویو:برای این قلبی که درد میکرد..اشک هام از چشمام...

بنظرتون اخر داستان(پشنهاد من) شاد تموم میشه یا غمگین؟ دوست د...

Part ¹¹⁰ا.ت ویو:راهی برای نفس کشیدن نداشتم..جونگ کوک مات مبه...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

هرزه ی حکومتی پارت ۵ بیدار شدم...تو اتاق بودم رفتم سمت در دس...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط