دوستان سه تا خط مونده به اخر ات پرید بغلم و گفت نمیدونم چ
دوستان سه تا خط مونده به اخر ات پرید بغلم و گفت نمیدونم چرا نوشته شده ات پرید بالم😂#my_fierce_daddy
#p_20
رفتم سمت آشپزخونه و به آجوما گفتم
ته: امروز توکبوکی و کیمچی ناهاره
اجوما: چشم
بعد به سمت اتاقم رفتم به بادیگارد دم در گفتم همه بادیگارد ها و اشپز های زن و مرد رو در سالن اجتماع جمع کن باهاشون کار دارم
به سمت کمد رفتم و لباسم و عوض کردم
تق تق تق
ته:بیا تو
بادیگارد: قربان جمع شدن
رفتم سمت سالن اجتماع و روی میز مخصوصم نشستم رو کردم به همه بادیگاردها و گفتم
ته:از امروز چهار چشمی حواستون به ات باشه
یه خط روی ناخنش بیفته همتونو مجازات میکنم
....:بله قربان
ته: مسئولین پذیرایی میز ناهار رو به زیباترین شکل برای چهار نفر بسازید و مسئولین اشپزی اکه غذا بی نمک بود یا چی غذا رو توی سرتون خالی میکنم و .....اها تو اِلون
معرفی:
( یکی از بادیگارد ها که هم سن ات بود/دختر)
الون: من؟
ته: اره تو بمون بقیه برید به کاراتون برسید واها زنگ به کوک بزنید بگید امروز ناهار اینجا باشه و مخصوص برید دنبالش
همه رفتند و من موندم و الون
ته: خوب چشم و گوشتو باز من ببین چی میگم تمام فکر و ذکرت میشه ات همدم ات میشی هرچی گفت میگی چشم هرماری گفت میگی چشم هرچی خواست براش میاری و میشی دستیار ات
الون: چشم
ته: الانم بدو برو خودت و به ات معرفی کن بگو چیکاره ای
الون: چشم. با اجازه
الون رفت و منم رفتم تو اتاقم تا چند دقیقه ای استراحت کنم
.......ادامه دارد........
#p_20
رفتم سمت آشپزخونه و به آجوما گفتم
ته: امروز توکبوکی و کیمچی ناهاره
اجوما: چشم
بعد به سمت اتاقم رفتم به بادیگارد دم در گفتم همه بادیگارد ها و اشپز های زن و مرد رو در سالن اجتماع جمع کن باهاشون کار دارم
به سمت کمد رفتم و لباسم و عوض کردم
تق تق تق
ته:بیا تو
بادیگارد: قربان جمع شدن
رفتم سمت سالن اجتماع و روی میز مخصوصم نشستم رو کردم به همه بادیگاردها و گفتم
ته:از امروز چهار چشمی حواستون به ات باشه
یه خط روی ناخنش بیفته همتونو مجازات میکنم
....:بله قربان
ته: مسئولین پذیرایی میز ناهار رو به زیباترین شکل برای چهار نفر بسازید و مسئولین اشپزی اکه غذا بی نمک بود یا چی غذا رو توی سرتون خالی میکنم و .....اها تو اِلون
معرفی:
( یکی از بادیگارد ها که هم سن ات بود/دختر)
الون: من؟
ته: اره تو بمون بقیه برید به کاراتون برسید واها زنگ به کوک بزنید بگید امروز ناهار اینجا باشه و مخصوص برید دنبالش
همه رفتند و من موندم و الون
ته: خوب چشم و گوشتو باز من ببین چی میگم تمام فکر و ذکرت میشه ات همدم ات میشی هرچی گفت میگی چشم هرماری گفت میگی چشم هرچی خواست براش میاری و میشی دستیار ات
الون: چشم
ته: الانم بدو برو خودت و به ات معرفی کن بگو چیکاره ای
الون: چشم. با اجازه
الون رفت و منم رفتم تو اتاقم تا چند دقیقه ای استراحت کنم
.......ادامه دارد........
۴.۶k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.