myfiercedaddy

#my_fierce_daddy
#p_21

الون رفت و منم رفتم تو اتاقم استراحت کنم
یک چرت ده دقیقه ای زدم که با صدای در بیدار شدم
تق تق تق
ته: بله
بادیگارد: قربان ناهار حاظره
ته:کوک اومد؟
بادیگارد: بله قربان
ته:اکی الان میام
رفتم پایین دیدم همه هستند و منتظر منند
رفتم نشستم و گفتم
ته: بفرمایید شروع کنید
غذا که تموم شد ات رفت تو اتاقش و مامانمم اتاق خودش
رو کردم به کوک
ته:الان وقتشه کوک
کوک:حلع بربم
ته: من در اتاق میمونم تو برو تو
کوک: نه خودتم بیا بعضی چیزا رو باید خودت توضیح بدی
ته: اخه من
کوک: یه رئیس مافیا اخه تو کارش نیست
ته: اکی بریم
تق تق تق
ات: بفرمایید
ته: به به خانوم نقاش
کوک: حالا نقاشیت چطوره؟
ات: خوبه مخصوصا تو طراحی چهره
ته:پس یه روز دسته جمعی عکس میگیریم نقاشیش میکنی قاب کنیم بزنیم سالن
کوک: نظر خوبیه
ات: چشم
کوک: ات میخواییم باهات راجب یه چیزی صحبت کنیم
رفتم رو صندلی نشستم و منتظر موندم کوک شروع کنه
ات: راجب چی
کوک: راجب مافیا بودن ته
ات: اهان . خب شروع کن
کوک: ببین ات.....
....ادامه دارد....
دیدگاه ها (۰)

#my_fierce_daddy #p_22کوک: ببین ات شاید تو تصور تو مافیا ها ...

#my_fierce_daddy #P_23(یک هفته بعد)دلم میخواست حرف دلمو به ا...

دوستان سه تا خط مونده به اخر ات پرید بغلم و گفت نمیدونم چرا ...

#my_fierce_daddy #p_19ته: اینم شیرینی مرخص شدن اترفتیم سمت م...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۳ توی بیمارستان با هم صحبت کردیمهلن : عش...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۲ بادیگارد اومد بادیگارد : قربان فهمیدم ...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط