fake kook
fake kook
part*²
((my dream man))
سه ساله بعد
از خواب بلند شدم و اماده کردم و رفتم به کافه ای که توش کار میکردم
در حال کار بودم که یه ماشین خفن جلوی کافه ایستاد و زن با لباس زیبایی و کفش پاشنه بلندی
و مدل موهای زیبایی داشت از ماشین پیاده شد
و عینک دودیش رو از چشماش برداشت و اومد داخل کافه و منو بردم براش
ا/ت: بفرمایید
گفت: لازم نیست بیا بشین
رفتم نشستم
گفت: اسمت
ا/ت: بله؟
گفت: اسمت چیه؟
ا/ت: اها ا/ت هستم
گفت: منم لینا هستم
ا/ت: ببخشید چی سفارش میدید؟
لینا: برای سفارش نیومدم اومدم باهات حرف بزنم
ا/ت: نکنه از اقوام سونگهون هستید لینا خانم من همونطور که گفتم پدر و مادرم سه ساله پیش فوت کردن شماهم به سونگهون بگید که باید هنوز یکم فک کنم
لینا: من از اقوام همینی که گفتی نیستم و شمارو نمیشناسم گفتی که پدر و مادرت فوت کردن
ا/ت: بله تصادف کردن!
لینا: اخی خیلی متاسفم من حدود یک ماه زیر نظر دارمت
ا/ت: برای چی؟
لینا: کاراتو زیر نظر دارم میخواستم ببینم کارت چطوره
ا/ت: از چه لحاظ
لینا: من به یه خدمتکار خوبی مثل تو نیاز دارم
میای تو خونه من کار کنی
ا/ت:بله؟
لینا: اگر بیاید کار کنی ده برابر حقوقی که اینجا میگیری اونجا میگیری زیاد هم کارت سخت نیست فقط یه مرتب کردنه همین
ا/ت: ولی چرا من؟
لینا: نمیدونم چرا تو خب بگو میای یا نه
ا/ت: نمیدونم
لینا: اگه بیای ما اتاق های مناسبی هم داریم که میتونی توشون زندگی کنی و ۲۴ساعت در خدمتم باشی بیا الان بریم
ا/ت: خب اگه اومدم میتونم نظرمو بگم
لینا: معلومه که اره ما کسیو مجبور به کاری نمیکنیم
ا/ت: خب صبر کنید برم اماده کنم
لینا: منتظر میمونم
#کوک
#فیک
#سناریو
part*²
((my dream man))
سه ساله بعد
از خواب بلند شدم و اماده کردم و رفتم به کافه ای که توش کار میکردم
در حال کار بودم که یه ماشین خفن جلوی کافه ایستاد و زن با لباس زیبایی و کفش پاشنه بلندی
و مدل موهای زیبایی داشت از ماشین پیاده شد
و عینک دودیش رو از چشماش برداشت و اومد داخل کافه و منو بردم براش
ا/ت: بفرمایید
گفت: لازم نیست بیا بشین
رفتم نشستم
گفت: اسمت
ا/ت: بله؟
گفت: اسمت چیه؟
ا/ت: اها ا/ت هستم
گفت: منم لینا هستم
ا/ت: ببخشید چی سفارش میدید؟
لینا: برای سفارش نیومدم اومدم باهات حرف بزنم
ا/ت: نکنه از اقوام سونگهون هستید لینا خانم من همونطور که گفتم پدر و مادرم سه ساله پیش فوت کردن شماهم به سونگهون بگید که باید هنوز یکم فک کنم
لینا: من از اقوام همینی که گفتی نیستم و شمارو نمیشناسم گفتی که پدر و مادرت فوت کردن
ا/ت: بله تصادف کردن!
لینا: اخی خیلی متاسفم من حدود یک ماه زیر نظر دارمت
ا/ت: برای چی؟
لینا: کاراتو زیر نظر دارم میخواستم ببینم کارت چطوره
ا/ت: از چه لحاظ
لینا: من به یه خدمتکار خوبی مثل تو نیاز دارم
میای تو خونه من کار کنی
ا/ت:بله؟
لینا: اگر بیاید کار کنی ده برابر حقوقی که اینجا میگیری اونجا میگیری زیاد هم کارت سخت نیست فقط یه مرتب کردنه همین
ا/ت: ولی چرا من؟
لینا: نمیدونم چرا تو خب بگو میای یا نه
ا/ت: نمیدونم
لینا: اگه بیای ما اتاق های مناسبی هم داریم که میتونی توشون زندگی کنی و ۲۴ساعت در خدمتم باشی بیا الان بریم
ا/ت: خب اگه اومدم میتونم نظرمو بگم
لینا: معلومه که اره ما کسیو مجبور به کاری نمیکنیم
ا/ت: خب صبر کنید برم اماده کنم
لینا: منتظر میمونم
#کوک
#فیک
#سناریو
۲۱.۷k
۰۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.