fake kook
fake kook
part*⁴³
کوک: این کی بوده؟
ا.ت: چند روز پیش هرچی میخواستم بهت بگم بهم بی محلی میکردی😔
کوک: ناراحت نباش درسش میکنم
ا.ت: چی میخوای بگی
کوک: میدونستم خوده سومین بهم گفت منم شمارتو بهش دادم
ا.ت: چی دیوونه شدی چرا اینکارو کردی
کوک: نمیدونم میخواستم خودت بهش بگی
ا.ت: فکر نمیکردم کار تو باشه
کوک: حالا ولش کن فردا بریم
ا.ت: کجا
کوک: ببینم دخترم چطوره؟
ا.ت: باشه یه لحظه مامانم داره زنگ میزنه
کوک: باشه
ا.ت: الو مامان
م: ا.ت کجایی؟
ا.ت: پیش جونگکوکم
م: بیا خونه پدرت داره عصبانی میشه ها
ا.ت: باشه الان میام
کوک: کجا؟
ا.ت: برم دیگه
کوک: صبر کن میرسونمت
ا.ت: تهیونگ بیرونه
کوک: باشه فردا صبح میام دنبالت
ا.ت: اوکیه تو نمیای؟
کوک: نه
صبح
ا.ت: مامان من برم
م: برو چی کجا؟
ا.ت: برم ببینم جنسیت بچم چیه؟
م: باشه برو با کی میری؟
ا.ت: جونگکوک اومد دنبالم
م: مراقب خودت باش
رفتم مامانم و بغل کردم و رفتم بیرون
ا.ت: سلام
کوک: سلام عزیزم بریم
ا.ت: اره
بعد از ازمایشگاه من تو ماشین بودم منتظر بودم جونگکوک بیاد
کوک: ا.ت
ا.ت: چیه چیشد دختره؟ یا پسره؟
کوک:...
ا.ت: چرا چیزی نمیگی نکنه بچم چیزیش شده
کوک: نه نشده
ا.ت:پسره دلت نمیخواست پسر باشه
کوک: نه😑😑
ا.ت:پس چیه جونگکوک تروخدا بگو حالم داره بد میشه
کوک: کی میتونه بزرگشون کنه؟
ا.ت: منظورت چیه خودم بزرگش میکنم وایسا ببینم چرا گفتی بزرگشون مگه یکی نیست؟
کوک: نه نیست
ا.ت: دوتاست😐
کوک: نه
ا.ت: ترسوندیم بریم دیگه
کوک: سه تاست
ا.ت: چی سه تا
کوک: سه تا دختر🙂
ا.ت: داری شوخی میکنی
کوک: نه نمیکنم بریم خونه؟
ا.ت: بریم یا خدا راست میگی می میتونه بزرگشون کنه
کوک: دوتامون باهم فرار میکنیم از اینجا
ا.ت: چرا؟
کوک: پدرت اجازه نمیده باهم باشیم پس میگم فرار کنیم
ا.ت: باشه بعد یه کاری میکنیم
کوک: میری خونه؟
ا.ت: اره
کوک: باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
part*⁴³
کوک: این کی بوده؟
ا.ت: چند روز پیش هرچی میخواستم بهت بگم بهم بی محلی میکردی😔
کوک: ناراحت نباش درسش میکنم
ا.ت: چی میخوای بگی
کوک: میدونستم خوده سومین بهم گفت منم شمارتو بهش دادم
ا.ت: چی دیوونه شدی چرا اینکارو کردی
کوک: نمیدونم میخواستم خودت بهش بگی
ا.ت: فکر نمیکردم کار تو باشه
کوک: حالا ولش کن فردا بریم
ا.ت: کجا
کوک: ببینم دخترم چطوره؟
ا.ت: باشه یه لحظه مامانم داره زنگ میزنه
کوک: باشه
ا.ت: الو مامان
م: ا.ت کجایی؟
ا.ت: پیش جونگکوکم
م: بیا خونه پدرت داره عصبانی میشه ها
ا.ت: باشه الان میام
کوک: کجا؟
ا.ت: برم دیگه
کوک: صبر کن میرسونمت
ا.ت: تهیونگ بیرونه
کوک: باشه فردا صبح میام دنبالت
ا.ت: اوکیه تو نمیای؟
کوک: نه
صبح
ا.ت: مامان من برم
م: برو چی کجا؟
ا.ت: برم ببینم جنسیت بچم چیه؟
م: باشه برو با کی میری؟
ا.ت: جونگکوک اومد دنبالم
م: مراقب خودت باش
رفتم مامانم و بغل کردم و رفتم بیرون
ا.ت: سلام
کوک: سلام عزیزم بریم
ا.ت: اره
بعد از ازمایشگاه من تو ماشین بودم منتظر بودم جونگکوک بیاد
کوک: ا.ت
ا.ت: چیه چیشد دختره؟ یا پسره؟
کوک:...
ا.ت: چرا چیزی نمیگی نکنه بچم چیزیش شده
کوک: نه نشده
ا.ت:پسره دلت نمیخواست پسر باشه
کوک: نه😑😑
ا.ت:پس چیه جونگکوک تروخدا بگو حالم داره بد میشه
کوک: کی میتونه بزرگشون کنه؟
ا.ت: منظورت چیه خودم بزرگش میکنم وایسا ببینم چرا گفتی بزرگشون مگه یکی نیست؟
کوک: نه نیست
ا.ت: دوتاست😐
کوک: نه
ا.ت: ترسوندیم بریم دیگه
کوک: سه تاست
ا.ت: چی سه تا
کوک: سه تا دختر🙂
ا.ت: داری شوخی میکنی
کوک: نه نمیکنم بریم خونه؟
ا.ت: بریم یا خدا راست میگی می میتونه بزرگشون کنه
کوک: دوتامون باهم فرار میکنیم از اینجا
ا.ت: چرا؟
کوک: پدرت اجازه نمیده باهم باشیم پس میگم فرار کنیم
ا.ت: باشه بعد یه کاری میکنیم
کوک: میری خونه؟
ا.ت: اره
کوک: باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۸.۲k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.