فیک کوک(زندگی شخصی من)پارت ۲۷
فیک کوک(زندگی شخصی من)پارت ۲۷
بعععلهههه شارژ این بی صاحابم تموم:/لاقل میذاشتی اون بدبخت حرفشو بزنه بعد ب درگاه الهی میشتافتی:|گفتش دکه زیوآلات فروشی...پس باید پیداش کنم ببینم بعدش چی میشع:/بعد از ی عالمه گشتن دوتا دکه زیوآلات فروشی رو پیدا کردم ک با هم خیلی فاصله داشتن...رفتم سمت یکیشون و اطراف و نگا کردم ک دیدم در پرواز هواپیما جلومه!!!سریع رفتم سمتش و داخل همون طونلایی ک به در هواپیما وصل میشن شدم بالاخره داخل هواپیما شدم و مهماندارا هم بهم خوش امد گفتن و منم با لبخند جوابشونو دادم:/با چشام دنبال کوک گشتم ک بالاخره پیداش کردم داشت چمدونشو میذاشت بالای صندلیش...با سرعت رفتم سمتش_کوک بالاخره اومدم!!!،برگشت سمتم و من درجا گریختم!!!_ببخشید اشتباه گرفتم!!!و به گشتن ادامه دادم که یکی از مهماندارا اومد سمتم و با مهربونیتی ب تمام معنا گفت_عزیزم لطفا بشین،لبخند زدم و شانسی رو ی صندلی خالی نشستم ولی هنوز با چشام دنبال جانگ کوک میگشتم!پیرزنی ک کنارم بود گفت_دنبال کسی میگردی؟،_بله...خب دنبال ی پسر جوونم،پیرزن_اشکالی نداره از هواپیما که پیاده شدی میتونی پیداش کنی!،_اوه...درسته!،و سر جام راحت نشستم پیرزن_من واسه ی تاسیس یه فروشگاه گل به نیویورک میرم شما واس چه کاری؟!!،صب کن ببینم...نیویوررکککککک؟؟؟
_چ چی؟یعنی این هواپیما به نیویورک میره؟؟؟،پیرزن_بله...چیزی شده؟؟؟،یکی زدم تو سرم ک پیرزن با تعجب نگام کرد!!!_از اشناییتون خوشبخت شدم خداحافظ!!!،با دو رفتم سمت مهماندا و تن تن حرف زدم_خانم من نباید اینجا باشم من قرار بود برم توکیو اشتباه اومدم خواهش میکنم ب خلبان بگین حرکت نکنه!!!،مهماندار_شششش اروم باش نگرانم نباش!،درو واسم باز کرد مهماندار_میتونین برین...عاع درضمن پرواز لندن به ژاپن روبه روی اون زیورآلات فروشیه،_ممنونمممم!،و سریع از هواپیما خارج شدم و به سمت همون زیورالات فروشی رفتم و با دیدن جانگ کوک و تهیونگ دست واسشون تکون دادم و سریع رفتم سمتشون جانگ کوک بلافاصله بغلم کرد و باعث شد نفس نفس زدنام قطع بشه!_ک کوک!،جانگ کوک_هوم؟،_م میشه ولم کنی؟دارم له میشم!،که بیشتر به خودش فشارم داد!!!جانگ کوک_تا تو باشی بدون اجازه ی من جایی نری!!!حالا کارت چی بود؟،ی نگاه ناامیدانه بهش انداختم و دستامو گذاشتم رو شونه هاش و خودمو کشیدم سمت گوشش و اروم حرف زدم_خب...چیز داشتم!،اونم ادامو در اورد و اروم در گوشم گفت_چی داشتی؟،خندیدم_دشویی!!!،جانگ کوک_خب چرا نگفتی ببرمت؟،_ببخشید!،تهیونگ_اهم اهمممممم چی دارین پچ پچ میکنین؟،
حمایتت♡
بعععلهههه شارژ این بی صاحابم تموم:/لاقل میذاشتی اون بدبخت حرفشو بزنه بعد ب درگاه الهی میشتافتی:|گفتش دکه زیوآلات فروشی...پس باید پیداش کنم ببینم بعدش چی میشع:/بعد از ی عالمه گشتن دوتا دکه زیوآلات فروشی رو پیدا کردم ک با هم خیلی فاصله داشتن...رفتم سمت یکیشون و اطراف و نگا کردم ک دیدم در پرواز هواپیما جلومه!!!سریع رفتم سمتش و داخل همون طونلایی ک به در هواپیما وصل میشن شدم بالاخره داخل هواپیما شدم و مهماندارا هم بهم خوش امد گفتن و منم با لبخند جوابشونو دادم:/با چشام دنبال کوک گشتم ک بالاخره پیداش کردم داشت چمدونشو میذاشت بالای صندلیش...با سرعت رفتم سمتش_کوک بالاخره اومدم!!!،برگشت سمتم و من درجا گریختم!!!_ببخشید اشتباه گرفتم!!!و به گشتن ادامه دادم که یکی از مهماندارا اومد سمتم و با مهربونیتی ب تمام معنا گفت_عزیزم لطفا بشین،لبخند زدم و شانسی رو ی صندلی خالی نشستم ولی هنوز با چشام دنبال جانگ کوک میگشتم!پیرزنی ک کنارم بود گفت_دنبال کسی میگردی؟،_بله...خب دنبال ی پسر جوونم،پیرزن_اشکالی نداره از هواپیما که پیاده شدی میتونی پیداش کنی!،_اوه...درسته!،و سر جام راحت نشستم پیرزن_من واسه ی تاسیس یه فروشگاه گل به نیویورک میرم شما واس چه کاری؟!!،صب کن ببینم...نیویوررکککککک؟؟؟
_چ چی؟یعنی این هواپیما به نیویورک میره؟؟؟،پیرزن_بله...چیزی شده؟؟؟،یکی زدم تو سرم ک پیرزن با تعجب نگام کرد!!!_از اشناییتون خوشبخت شدم خداحافظ!!!،با دو رفتم سمت مهماندا و تن تن حرف زدم_خانم من نباید اینجا باشم من قرار بود برم توکیو اشتباه اومدم خواهش میکنم ب خلبان بگین حرکت نکنه!!!،مهماندار_شششش اروم باش نگرانم نباش!،درو واسم باز کرد مهماندار_میتونین برین...عاع درضمن پرواز لندن به ژاپن روبه روی اون زیورآلات فروشیه،_ممنونمممم!،و سریع از هواپیما خارج شدم و به سمت همون زیورالات فروشی رفتم و با دیدن جانگ کوک و تهیونگ دست واسشون تکون دادم و سریع رفتم سمتشون جانگ کوک بلافاصله بغلم کرد و باعث شد نفس نفس زدنام قطع بشه!_ک کوک!،جانگ کوک_هوم؟،_م میشه ولم کنی؟دارم له میشم!،که بیشتر به خودش فشارم داد!!!جانگ کوک_تا تو باشی بدون اجازه ی من جایی نری!!!حالا کارت چی بود؟،ی نگاه ناامیدانه بهش انداختم و دستامو گذاشتم رو شونه هاش و خودمو کشیدم سمت گوشش و اروم حرف زدم_خب...چیز داشتم!،اونم ادامو در اورد و اروم در گوشم گفت_چی داشتی؟،خندیدم_دشویی!!!،جانگ کوک_خب چرا نگفتی ببرمت؟،_ببخشید!،تهیونگ_اهم اهمممممم چی دارین پچ پچ میکنین؟،
حمایتت♡
۶.۶k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.