بیوفای پیش چشم این اهال خوب نیست

بی‌وفایے پیش چشم این اهالے خوب نیست
التماست می‌ڪنم، این بی‌خیالے خوب نیست
خنده‌هاے رفتنت در ڪوچه‌ها ویرانگرند
گریه‌هاے ماندنم در این حوالے خوب نیست
مادرم مے گفت: شاید یک غروبے آمدی!
انتظار سرنوشت احتمالے خوب نیست
بی‌تو  مشغول تمامِ خاطرات رفته‌ام
اے تمام هستی‌ام! خوداشتغالے خوب نیست
ڪوزه‌اے هستم ڪه با درد ترک خو ڪرده‌ام
جابه‌جایی‌هاے این ظرف سفالے خوب نیست
چون رمیدن‌هاے آهو، نازهایت جالب است
دشتِ چشمم را نڪن حالے به حالے، خوب نیست
بعد از این، حال من و این ڪوچه و این باغ گل
از نبودت مثل این گلهاے قالی، خوب نیست
دیدگاه ها (۵)

باشد قبول گریه من بی صدا تر استهر کس سکوت کرده دلش مبتلا تر ...

‍ یک عمر که در عشق تو جنگید دلم غمهای فراوان به جهان دید دلم...

نگاهم کن که تا فردای شعرم در تو بیدارم و معنا کن تماشارا برا...

خبر نداری از دلم که ساده درد می کنداز این دلی که بی تو بی ار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط