هر روز با غروب خورشید

هر روز با غروب خورشید
در آن لحظه که شب
ماه و ستارگانش را
به قلب آسمان پیوند می دهد

یاد تو در دلم طلوع می کند
و دلتنگی ها از تابوت خاطراتمان
سر بر می آورند
و یک به یک
پشت پلکانم صف می کشند

کاش در این هیاهوی تنهایی
چشمانم حرفی برای گفتن داشتند

اما چه کنم
عمری ست در تبعید نگاهت
تمام واژه هایم به بغض نشسته اند
_

#مسلم_مک_وندی
مسلم مک وندی
Moslem Makvandi

_
#دلتنگی
#غروب
#بغض
#یاد_تو
#تابوت_خاطرات
#ستاره
دیدگاه ها (۱)

چه خیاط های قابلی می شویم شبانه هایی کهچشمانمان را به هم می ...

حادثه ی گذر تو از میان خاطراتممثل بغضی ست سقط شده پشت پلک ها...

در من کارگری در حال دل کندن بودکه هوای تو، جرقه ی یادتو انفج...

می دانی عزیز حرف ها را یا باید زد یا خورداما من هیچ گاه معنا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط