رمان خونــ پارت²
رفتی داخل اتاق ولی حس خوبی نداشتی...میخواستی همه چیز رو در باره این خونه بفهمی...پس دوباره رفتی پایین...اینبار تمام پله ها رو اومدی پایین و الان طبقه پایین بودی!..رفتی و روی یه مبل نشستی...هیچ کس نبود!...
ذهن ا.ت: مگه همین ۲ دقیقه پیش نبود که اومد.؟...کجا رفته..
کم کم داشتی نگران میشدی که نکنه بخواد بهت آسیب بزنه که صدای در اومد...از بیرون برود..چون در خروجی دقیق روبه روت بود ولی صدا از اونجا نبود!..به پشت سرت نگاه کردی که همون مرد رو با حوله حمام دیدی!...سریع دستتو روی چشمات گذاشتی و رو تو برگردوندی...تک خنده ای کرد و گفت..
=لازم نیست خجالت بکشی...
رفت و بعد ۵ دقیقه با لباس برگشت و کنارت روی مبل نشست...
یکی از برگه ها رو از جیبت درآوردی و با مداد توی دستت شروع به نوشتن کردی!..
(سلام!.من ا.ت هستم...میتونم بپرسم اسمت چیه؟)
و برگه رو بهش دادی..خوند و گفت...
=اره..من پارک جیمینم...
دو باره نوشتی...
(چرا من اومدم اینجا...و چرا گردنم زخمیه؟)
جیمین: خب راستش مامان بابات قصد کشتن تورو داشتن!...و من ناگهانی از اون جلاد خونه رو شدم و دیدمت...
اشک توی چشمات جمع شد...ولی خواستی که بیشتر بفهمی...پس با همون بغض شروع به نوشتن کردی!
(چرا میخواستن منو بکشن!)
جیمین:منم اینو نمیدونم!
که ناگهان صدای در اومد!
پارت بعد به زودی!
ذهن ا.ت: مگه همین ۲ دقیقه پیش نبود که اومد.؟...کجا رفته..
کم کم داشتی نگران میشدی که نکنه بخواد بهت آسیب بزنه که صدای در اومد...از بیرون برود..چون در خروجی دقیق روبه روت بود ولی صدا از اونجا نبود!..به پشت سرت نگاه کردی که همون مرد رو با حوله حمام دیدی!...سریع دستتو روی چشمات گذاشتی و رو تو برگردوندی...تک خنده ای کرد و گفت..
=لازم نیست خجالت بکشی...
رفت و بعد ۵ دقیقه با لباس برگشت و کنارت روی مبل نشست...
یکی از برگه ها رو از جیبت درآوردی و با مداد توی دستت شروع به نوشتن کردی!..
(سلام!.من ا.ت هستم...میتونم بپرسم اسمت چیه؟)
و برگه رو بهش دادی..خوند و گفت...
=اره..من پارک جیمینم...
دو باره نوشتی...
(چرا من اومدم اینجا...و چرا گردنم زخمیه؟)
جیمین: خب راستش مامان بابات قصد کشتن تورو داشتن!...و من ناگهانی از اون جلاد خونه رو شدم و دیدمت...
اشک توی چشمات جمع شد...ولی خواستی که بیشتر بفهمی...پس با همون بغض شروع به نوشتن کردی!
(چرا میخواستن منو بکشن!)
جیمین:منم اینو نمیدونم!
که ناگهان صدای در اومد!
پارت بعد به زودی!
۱۴.۰k
۰۶ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.