زخم کهنه
زخم کهنه
پارت ۳۲
نمی رم. خوبه. و راه افتاد. سومین هیجان داشت حالا داشت حس تهیونگ رو درک می.کرد پنج ماه کجا و بیست سال کجا ... ؟ بی حرف به بیرون خیره مونده بود اما با دیدن صحنه ی روبروش جیغ زد: اینجا دریا داره؟ بکهیون پوکر شد توی مدرسه بهتون تعریف بندر رو دادن عزیزم؟ چشمهای سومین دیگه داشت پاره میشد اینجا بندره؟ بکهیون دیگه داشت خندهش میگرفت و اتدفاک؟ اینجا اینچنونه ! یعنی نمیدونستی؟ از چشمهای سومین ستاره میزد بیرون بکهیون به خنده افتاد احمق کوچولو ! یعنی تو واقعا خیلی طفل معصومی! حیفی برای این خونواده سومین به اطراف خیره موند خوشحال بود که ماسک داره و لبهای برعکس شدهش معلوم نیست. جلوی جمع شدن اشکهاشو گرفت و به دریا خیره موند برای اون خانواده حیف بود؟ برای اون برادر عوضی چطور ؟ در حال کشیدن حوله روی موهاش بود و از اتاق بیرون اومد به سمت اتاق مهمان که دیشب بعد از عمری از خالی بودن در اومده بود رفت و چون نیمه باز بود در نزد و آهسته بازش کرد. سرش رو آهسته برد داخل و با دیدن خالی بودن تخت نفس توی سینهش گیر کرد. خون ،،، تات.
بکهیون آدم خونسردی بود؛ بهرحال یه وکیل نباید سریع تحت تاثیر احساساتش قرار بگیره ولی حالا با استرس وسط خونه ایستاده بود و دور و اطراف رو نگاه میکرد.وقتی از دستشویی و حمام و آشپزخونه مطمئن شد دیگه وقتش بود به موهاش چنگ بزنه.به سمت در ورودی رفت اما قبل از اینکه مثل دیوونه ها خودش رو پرت کنه بیرون متوجه کفشهای سایز کوچکتر شد و سرجا ایستاد. دوباره برگشت وسط سالن و رفت به اتاق مهمان. فکر کرد شاید اشتباه دیده اما درست همونجا متوجه نیمه باز بودن در بالکن کوچیک اتاق شد و نفسش رو با تمام قدرت پوف کرد.دوباره بین موهاش خیسش دست کشید و آهسته دم در ایستاد. دختر نوجوان تکیه داده بود به نردهها و از اعماق وجودش به ساحل روبرو خیره مونده بود.پوزخند کمرنگی زد و در کشویی رو باز کرد. سومین با شنیدن صدا برگشت به سمتش صبح بخیر ، اوپا! بکهیون در جوابش فقط سر تکون داد : یک کم دیگه خم شی میتونی به ایدهی شنا کردن توی دریا هم بیا عقب خودکشی راههای کم دردتری هم داره سومین چند لحظه پلک زد و یک قدم به عقب برداشت. خیلی قشنگه! بکهیون نیم نگاهی به منظره ی خونهش نگاه کرد. این ساحل همیشه اما این اولین باری بود که به زیباییش پی میبرد ؟ اینجا بود بکهیون باید خوش سلیقه تر میبود بیا غذا بخور گرسنهت نیست مگه؟ سومین سر تکون داد و پشت سرش راه افتاد در سکوت به خوردن غذاهای نیمه آماده ای که بکهیون از مایکروویو به میز منتقل کرد مشغول شدند.سومین با لپهای پر گفت : اوپا . بیا بریم پیش تهیونگ ... مریضه !
پارت ۳۲
نمی رم. خوبه. و راه افتاد. سومین هیجان داشت حالا داشت حس تهیونگ رو درک می.کرد پنج ماه کجا و بیست سال کجا ... ؟ بی حرف به بیرون خیره مونده بود اما با دیدن صحنه ی روبروش جیغ زد: اینجا دریا داره؟ بکهیون پوکر شد توی مدرسه بهتون تعریف بندر رو دادن عزیزم؟ چشمهای سومین دیگه داشت پاره میشد اینجا بندره؟ بکهیون دیگه داشت خندهش میگرفت و اتدفاک؟ اینجا اینچنونه ! یعنی نمیدونستی؟ از چشمهای سومین ستاره میزد بیرون بکهیون به خنده افتاد احمق کوچولو ! یعنی تو واقعا خیلی طفل معصومی! حیفی برای این خونواده سومین به اطراف خیره موند خوشحال بود که ماسک داره و لبهای برعکس شدهش معلوم نیست. جلوی جمع شدن اشکهاشو گرفت و به دریا خیره موند برای اون خانواده حیف بود؟ برای اون برادر عوضی چطور ؟ در حال کشیدن حوله روی موهاش بود و از اتاق بیرون اومد به سمت اتاق مهمان که دیشب بعد از عمری از خالی بودن در اومده بود رفت و چون نیمه باز بود در نزد و آهسته بازش کرد. سرش رو آهسته برد داخل و با دیدن خالی بودن تخت نفس توی سینهش گیر کرد. خون ،،، تات.
بکهیون آدم خونسردی بود؛ بهرحال یه وکیل نباید سریع تحت تاثیر احساساتش قرار بگیره ولی حالا با استرس وسط خونه ایستاده بود و دور و اطراف رو نگاه میکرد.وقتی از دستشویی و حمام و آشپزخونه مطمئن شد دیگه وقتش بود به موهاش چنگ بزنه.به سمت در ورودی رفت اما قبل از اینکه مثل دیوونه ها خودش رو پرت کنه بیرون متوجه کفشهای سایز کوچکتر شد و سرجا ایستاد. دوباره برگشت وسط سالن و رفت به اتاق مهمان. فکر کرد شاید اشتباه دیده اما درست همونجا متوجه نیمه باز بودن در بالکن کوچیک اتاق شد و نفسش رو با تمام قدرت پوف کرد.دوباره بین موهاش خیسش دست کشید و آهسته دم در ایستاد. دختر نوجوان تکیه داده بود به نردهها و از اعماق وجودش به ساحل روبرو خیره مونده بود.پوزخند کمرنگی زد و در کشویی رو باز کرد. سومین با شنیدن صدا برگشت به سمتش صبح بخیر ، اوپا! بکهیون در جوابش فقط سر تکون داد : یک کم دیگه خم شی میتونی به ایدهی شنا کردن توی دریا هم بیا عقب خودکشی راههای کم دردتری هم داره سومین چند لحظه پلک زد و یک قدم به عقب برداشت. خیلی قشنگه! بکهیون نیم نگاهی به منظره ی خونهش نگاه کرد. این ساحل همیشه اما این اولین باری بود که به زیباییش پی میبرد ؟ اینجا بود بکهیون باید خوش سلیقه تر میبود بیا غذا بخور گرسنهت نیست مگه؟ سومین سر تکون داد و پشت سرش راه افتاد در سکوت به خوردن غذاهای نیمه آماده ای که بکهیون از مایکروویو به میز منتقل کرد مشغول شدند.سومین با لپهای پر گفت : اوپا . بیا بریم پیش تهیونگ ... مریضه !
- ۴.۲k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط