زخم کهنه
زخم کهنه
پارت ۳۱
و لبخند ترسیده ای زد و تعظیم کرد. چی این موقع شب شما رو به اینجا کشونده ؟ عااا من ... همراه با..... يعني... عزیزم! سومین داشت به زیبایی خودش رو خیس میکرد که فرشته ی نجات رسید و خدایی هیچ ایده ای نداشت که چرا ؟ و چطوری؟ بکهیون دست انداخت دور گردنش خواب زده شدی؟ گفتم که توی ماشين بمون. و رو به لی بزرگ سلام و تعظیم کرد. سومين آهسته گفت: خیلی گرسنه ام شد. بکهیون لبخند زد و موهاشو داد پشت گوشش میبایست بهم عزیزم ببخشید که تنهات گذاشتم. سومین سرش رو پایین انداخت و پدر کیونگسو پرسید که بکهیون این موقع شب اینجا چیکار کنه و اصلا خبر داره که تهیونگ می کرونا گرفته و باید با ماسک تردد کنه و تا حالا چند دوز واکسن زده سومین با شنیدن این قضیه گوشهاش تیز شد و سعی کرد جلوی عطسه ش رو بگیره!! بعد از گپ کوتاهشون هر دو تعظیم کردند و سومین همراه بکهیون به بیرون خونه کشیده شد... . و این اولین باری بود که بعد از پنج سومين با دنیای بیرون مواجه میشد ماه با اضطراب سوار ماشین بکهیون شد و حالا بینشون سکوت بود. سومین برگشت و نگاهش کرد : باور کن من نمیدونس-
سومين برگشت و نگاهش کرد: باور کن من نمیدونس- میدونم نترس! لبهای سومین آویزون شد و سر پایین انداخت.کیم; آدم باهوشیه نمیشه همینطوری گولش زد. میترسم بهت شک کنه و ته ماجرارو در بیاره اینطوری تهیونگ هم بدجوری ضربه حرفش با عطسه ی سومین ناتموم موند چند لحظه نگاهش کرد و گفت یااااا! تو هم کرونا داری؟ بینیش رو گرفت و خم شد سمت داشبورد و ماسک برداشت.یکی رو انداخت توی بغل سومین و یکی هم خودش زد. کرونا نیست. زیر بارون بودم ! بکهیون پوکر نگاهش کرد با تهیونگ؟ آره! صادقانه گفت و بکهیون که فقط برای مسخره کردنش گفته بود و توقع این جواب مثبت رو نداشت چشم غره رفت چه غلطا! سومین تند تند پلک زد. فعلا بریم خونه ی من تا فردا ببینم چی چشمهای سومین درشت شدند واقعا؟ بکهیون انگشت اشاره شو گرفت سمتش فکرشم نکن فرار کنی کوچولو! تهیونگ از چشم من میبینه و بعدش من تورو میکشم! کجا رو داشت بره ؟ =
پارت ۳۱
و لبخند ترسیده ای زد و تعظیم کرد. چی این موقع شب شما رو به اینجا کشونده ؟ عااا من ... همراه با..... يعني... عزیزم! سومین داشت به زیبایی خودش رو خیس میکرد که فرشته ی نجات رسید و خدایی هیچ ایده ای نداشت که چرا ؟ و چطوری؟ بکهیون دست انداخت دور گردنش خواب زده شدی؟ گفتم که توی ماشين بمون. و رو به لی بزرگ سلام و تعظیم کرد. سومين آهسته گفت: خیلی گرسنه ام شد. بکهیون لبخند زد و موهاشو داد پشت گوشش میبایست بهم عزیزم ببخشید که تنهات گذاشتم. سومین سرش رو پایین انداخت و پدر کیونگسو پرسید که بکهیون این موقع شب اینجا چیکار کنه و اصلا خبر داره که تهیونگ می کرونا گرفته و باید با ماسک تردد کنه و تا حالا چند دوز واکسن زده سومین با شنیدن این قضیه گوشهاش تیز شد و سعی کرد جلوی عطسه ش رو بگیره!! بعد از گپ کوتاهشون هر دو تعظیم کردند و سومین همراه بکهیون به بیرون خونه کشیده شد... . و این اولین باری بود که بعد از پنج سومين با دنیای بیرون مواجه میشد ماه با اضطراب سوار ماشین بکهیون شد و حالا بینشون سکوت بود. سومین برگشت و نگاهش کرد : باور کن من نمیدونس-
سومين برگشت و نگاهش کرد: باور کن من نمیدونس- میدونم نترس! لبهای سومین آویزون شد و سر پایین انداخت.کیم; آدم باهوشیه نمیشه همینطوری گولش زد. میترسم بهت شک کنه و ته ماجرارو در بیاره اینطوری تهیونگ هم بدجوری ضربه حرفش با عطسه ی سومین ناتموم موند چند لحظه نگاهش کرد و گفت یااااا! تو هم کرونا داری؟ بینیش رو گرفت و خم شد سمت داشبورد و ماسک برداشت.یکی رو انداخت توی بغل سومین و یکی هم خودش زد. کرونا نیست. زیر بارون بودم ! بکهیون پوکر نگاهش کرد با تهیونگ؟ آره! صادقانه گفت و بکهیون که فقط برای مسخره کردنش گفته بود و توقع این جواب مثبت رو نداشت چشم غره رفت چه غلطا! سومین تند تند پلک زد. فعلا بریم خونه ی من تا فردا ببینم چی چشمهای سومین درشت شدند واقعا؟ بکهیون انگشت اشاره شو گرفت سمتش فکرشم نکن فرار کنی کوچولو! تهیونگ از چشم من میبینه و بعدش من تورو میکشم! کجا رو داشت بره ؟ =
- ۴.۶k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط