part 20

جولیا = یاااااااا.. عمو هیون میدونم همش زیر سر توعه
هیونجین = // ابپاشو میندازه زمین ومیگه /// عههه جولی چرا تهمت میزنی
رزی = پاشو برادر زاده منو نترکونی فیلیکس
فیلیکس = اوهه اره ببخشید // از رو جولیا بلند میشه ///
جولیا = من میرم لباسمو عوض کنم
هیونجین=/// میپره جولیا رو بغل میکنه میگه // کجا هنوز زوده.... // و میپره تو استخر اب گرم //
.... همه هم پشت سرش میپرن تو اب وو خیلی بهشون خوش میگذره .....ویو وقتی موقع خوابه و همه میرن تو اتاقاشون ویو جولیا=
رفتم تو اتاق و نشستم رو تخت همینجور در و دیوارو نگاه میکردم که یه پاکت دیدم رو تخت بازش کردم و...............
ویو فیلیکس =
رفتم اتاق دیدم دست جولی یه پاکته
فیلیکس = جولی این چیه
جولیا = ببین // عکسو نشون میده //
فیلیکس = چه قشنگه
جولیا = مال همون موقعیه که رو تاب خواب بودیم // چشماش برق میزنه ///
فیلیکس = خوب بهتره بخوابیم
جولیا = اره . شب بخیر // جولیا با فاصله از فیلیکس میخوابه //
فیلیکس = اهم اهمممممممم...
جولیا = چیه چی شده.........
فیلیکس = فکر نمیکنی باید یه کاری بکنی
جولیا = اممممممم.......نه
فیلیکس = خوب باشه // دستشو میبره دور کمر جولیا و اونو به خودش میچسبونه //
فیلیکس = الان خوب شد
یک سال بعد... ویو جولیا =
امروز فیلیکس منو دعوت کرده به یه رستوران تا باهم شام بخوریم ساعت پنج بود پس گفتم یکم بخوابم قرارمون ساعت 8 بود
// ویو وقتی بیدار شد // از خواب بیدار شدم دیدم وایییی ساعت هفتههههه سریع بلند شدم رفتم سرویس بداشتی و کارامو کردم و
یه دوش 10 مینی گرفتم و امومد بیرون موهامو خشک کردم یه لباس مشکی دارک پوشیدم از اونایی که مافیا ها میپوشن ...
به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت هفت و نیمه سریع یه میکاپ دارک کردم و رفتم پایین که دیدم فیلیکس با ماشینش وایستاده جلو
در.............................
ویو فیلیکس =
از صبح تا الان دارم تلاش میکنم همه چیز به بهترین شکل انجام بشه رفتم لباسامو پوشیدم و موهامو مرتب کردم و وقتی مطمعن
شدم که همه چیز طبق برنامه داره پیش میره سوار ماشین شدم و رفتم دنبال جولیا وقتی رسیدم پایین جلو در منتظر شدم تا بیاد