پارتکما
⭐پارت۸۵/کما⭐
تهیونگ:قربونت بشم باید برم ولی یه ساعته برمیگردم میسپارم حواسشون بهت باشه خب؟تو شرکت کار دارم زودی میام
نا امید لب زدم
ات:باشه برو فقط به سو بگو بیاد کارش دارم
با دهن کلید شده غرید
تهیونگ:باشه
...
-از اتاق خارج شدم و چشم دوختم به یه ایل آدم که منتظر جلو در وایستاده بودن
تهیونگ:مین سو..برو تو ولی من میدونم و تو اگه بهش نزدیک بشی فهمیدی؟
مین سو:بیا برو باباااا
-اون زبون نفهم رفت تو و زل زدم به بقیه...مامان و بابا که اینجا نبودن و کوک و هانول منتظر رو صندلی نشسته بودن
تهیونگ:مامان و بابا کجان؟
جونگ کوک جواب داد
کوک:بابات مامانتو با زور بردش حیاط
نقش عمیقی کشیدم و جواب دادم
تهیونگ:اوکی..هانول تو برو تو حواست باشه مین سو زیاد بهش نزدیک نشه...کوک توهم باهام بیا شرکت کار داریم.
....
از بیمارستان زدیم بیرون که چشم رو مامان موند که عصبانی داشت آب معدنی توی دستش و فشار میداد بابا هم سعی داشت ارومش کنه.
به سمتشون قدم برداشتم که انگار منو دیدن
مامان:پسره عوضی این چه کاریه؟هان؟الان چه گوهی میخوای بخوری اون خواهرته
تهیونگ:ولی مامان خواهر ناتنی منه میتونم باهاش باشم
مامان:خفه شو باشه؟فقط خفه شو...در چه حد پیش رفتین؟
متعجب دستامو به معنی اینکه اشتباه متوجه شده تکون دادم و گفتم
تهیونگ:نه نه مامان به خدا فقط در حده بوسه به خدا من حتی لختشم ندیدم
با ریز ریز خندیدنای بابا تازه فهمیدم چه سوتی دادم که بلافاصله قرمز شدم
مامان که انکار اخماش باز شده بود لب زد
مامان:باشه برو بیا من کارت دارم دختر یکی یدونمو مفتی نمیدم که بهت
دستامو مشت کردم و بدون هیچ حرفی سمت کوک قدم برداشتم
فک کردین،هه دختر یکی یدونتون قبل شما دختر منه حتی اگه شده میدزدمش اصلا میدونی چیه؟ات منو دوست داره منم که عاشقشم پس کسی نمیتونه کاری بکنه
با صدای کوک به خودم اومدم
جونگ کوک:چی شده برار؟جنازه دخترشونم بهت نمیدم نه؟
یجوری چرخیدم به سمتش که صدای استخون های گردنم داشتن بندری میرقصیدن.
تهیونگ:دهنتو ببند یه بلانسبتی یه چیزی بی ناموس
انگار از جدی بودنم ترسیده بود که زل زد به روبه روش و حرفی نزد.
...
مین سو:حالت خوبه؟چرا مامانت اینقدر عصبی بود؟اشتی کردین؟
کلافه سر تکون دادم
آت:بیا بشین توضیح میدم
روی صندلی کنارم نشست که همون موقع هانول وارد شد
مین سو سریع تر از من لب زد
مین سو: شما با یه چیزی به اسم حریم خصوصی آشنایی دارید؟
هانول پر رو تر جواب داد
هانول:یک میخوام رفیقمو ببینم دو آقای کیم دستور دادن
پولی کشید و زیر لب زیر گفت که متوجه نشدم.
آت:اشکال ندارع بیا بشین
هانول نشست که رو کردم سمت مین سو
آت:خب اولن اره آشتی کردیم فهمیدم اشتباه متوجه شدم...و دو اینکه لو رفتیم
اکانتم پاک شده بود شرمنده🥺
تهیونگ:قربونت بشم باید برم ولی یه ساعته برمیگردم میسپارم حواسشون بهت باشه خب؟تو شرکت کار دارم زودی میام
نا امید لب زدم
ات:باشه برو فقط به سو بگو بیاد کارش دارم
با دهن کلید شده غرید
تهیونگ:باشه
...
-از اتاق خارج شدم و چشم دوختم به یه ایل آدم که منتظر جلو در وایستاده بودن
تهیونگ:مین سو..برو تو ولی من میدونم و تو اگه بهش نزدیک بشی فهمیدی؟
مین سو:بیا برو باباااا
-اون زبون نفهم رفت تو و زل زدم به بقیه...مامان و بابا که اینجا نبودن و کوک و هانول منتظر رو صندلی نشسته بودن
تهیونگ:مامان و بابا کجان؟
جونگ کوک جواب داد
کوک:بابات مامانتو با زور بردش حیاط
نقش عمیقی کشیدم و جواب دادم
تهیونگ:اوکی..هانول تو برو تو حواست باشه مین سو زیاد بهش نزدیک نشه...کوک توهم باهام بیا شرکت کار داریم.
....
از بیمارستان زدیم بیرون که چشم رو مامان موند که عصبانی داشت آب معدنی توی دستش و فشار میداد بابا هم سعی داشت ارومش کنه.
به سمتشون قدم برداشتم که انگار منو دیدن
مامان:پسره عوضی این چه کاریه؟هان؟الان چه گوهی میخوای بخوری اون خواهرته
تهیونگ:ولی مامان خواهر ناتنی منه میتونم باهاش باشم
مامان:خفه شو باشه؟فقط خفه شو...در چه حد پیش رفتین؟
متعجب دستامو به معنی اینکه اشتباه متوجه شده تکون دادم و گفتم
تهیونگ:نه نه مامان به خدا فقط در حده بوسه به خدا من حتی لختشم ندیدم
با ریز ریز خندیدنای بابا تازه فهمیدم چه سوتی دادم که بلافاصله قرمز شدم
مامان که انکار اخماش باز شده بود لب زد
مامان:باشه برو بیا من کارت دارم دختر یکی یدونمو مفتی نمیدم که بهت
دستامو مشت کردم و بدون هیچ حرفی سمت کوک قدم برداشتم
فک کردین،هه دختر یکی یدونتون قبل شما دختر منه حتی اگه شده میدزدمش اصلا میدونی چیه؟ات منو دوست داره منم که عاشقشم پس کسی نمیتونه کاری بکنه
با صدای کوک به خودم اومدم
جونگ کوک:چی شده برار؟جنازه دخترشونم بهت نمیدم نه؟
یجوری چرخیدم به سمتش که صدای استخون های گردنم داشتن بندری میرقصیدن.
تهیونگ:دهنتو ببند یه بلانسبتی یه چیزی بی ناموس
انگار از جدی بودنم ترسیده بود که زل زد به روبه روش و حرفی نزد.
...
مین سو:حالت خوبه؟چرا مامانت اینقدر عصبی بود؟اشتی کردین؟
کلافه سر تکون دادم
آت:بیا بشین توضیح میدم
روی صندلی کنارم نشست که همون موقع هانول وارد شد
مین سو سریع تر از من لب زد
مین سو: شما با یه چیزی به اسم حریم خصوصی آشنایی دارید؟
هانول پر رو تر جواب داد
هانول:یک میخوام رفیقمو ببینم دو آقای کیم دستور دادن
پولی کشید و زیر لب زیر گفت که متوجه نشدم.
آت:اشکال ندارع بیا بشین
هانول نشست که رو کردم سمت مین سو
آت:خب اولن اره آشتی کردیم فهمیدم اشتباه متوجه شدم...و دو اینکه لو رفتیم
اکانتم پاک شده بود شرمنده🥺
- ۱.۴k
- ۰۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط